7.خدای مجسم، من پسر او هستم
طاهری افزون بر آنچه گفته شد سخنانی دربارۀ اینکه «همه، خدای مجسم هستیم» دارد وی بیان میدارد:
الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند...؛ مفهوم من پسر او هستم، الان همه پسرش هستیم، همه فرزندش هستیم، به یک عبارتهایی چون حالا در اون ماجرای اونجا، مثلاً ما به خدا میگیم دوست، اون جا بحث پدر، پدر آسمانی، حالا اون شده پدر، ما شدیم فرزند، یک تشبیه عرفانی است...؛ خوب آخه اینجا مسائلی هست خدای زنده مرتبطه با بسمالله و این صفات دیگه مربوط است به خدای زنده، خوب مربوط است به تجلیات
[53].
طاهری خود را صاحب دریافتهای خاص میداند؛ برای مثال، در توجیه سخنان خود میگوید:« شما میگی، مثلاً میتونی بگی، اناالحق، یه تعبیر و تفسیر داره، من یه تعبیر دیگهای دارم از اناالحق. برداشت دیگهای دارم از اناالحق... »
[54]
تعابیری اینگونه گمراه کننده و انطباقی با قرآن ندارد؛ افزون بر اینکه با دقت برعکس تطابقاتی با مسیحیت را میتوان در آن یافت. در توضیح مورد بعدی به بسط این مفهوم پرداخته میشود.
8. زنده نبودن خدا( نفی حیات الهی)
آنچه در این بخش بایسته مینماید برای دیدگاههای طاهری دربارۀ حیات خداوند است:
نکتۀ انحرافی طاهری در اینجاست که وی گزینش هرگونه نامی برای خداوند را صحیح نمیداند؛ حتی نامهایی که خداوند خود در قرآن فرموده است؛ مانند نام «حی» (... هو الحی القیوم) که بیانگر زنده بودن خداوند است؛ دیگر اینکه او هر نام و هر توصیفی را محدود کننده میخواند...؛ درحالیکه این اسامی و صفات، تنها راه شناخت و حرکت بهسوی کمال الهی هستند و درغیراینصورت، کمال، مفهوم کامل خود را نخواهد داشت. درواقع دستیابی به ذات معانی و مفاهیم اسامی و صفات خداوند ناممکن است؛ زیرا مانند ذات الهی دستنیافتنی هستند؛ ولی نشانههایی برای تقریب ذهن انسان و درک مفاهیم عالیه میباشند.
دیدگاه التقاطی عرفان کیهانی به تناقضی بزرگ میرسد آنجا که از یکسو هیچ نام و صفتی برای خدا قائل نیست تا مبادا محدودیتی برای خدا قائل شده باشد، و از سوی دیگر، انسان را جزئی از خدا دانسته و او را جزءپذیر میداند و در مقالۀ «آزمایش آخر»، انسان را در مقام و رتبه همشأن خداوند دانسته و میگوید: «خداوند تمام قدرت خود را در اختیار انسان میگذارد!!!».
باید گفت از طاهری که پای درس استادی ننشسته و بهقول خود قرآن را حتی یکبار همه بهطور کامل نخوانده است، شگفت نیست که برداشتهای انحرافی از قرآن و مسائل دین و هستی داشته باشد؛ عجیبتر پذیرش این الهامات از سوی اطرافیان و حلقة اول اوست که به اصطلاح مسلط به مباحث دینی بوده و حتی در محیطهای مذهبی حضور داشتهاند. این افراد با تسلیمشدن و شاهدبودن و در مواردی تأیید او، زمینه لازم را برای طاهری فراهم نموده و باعث تشابه الهامهای انحرافی و تناقضهای او به عرفان شدهاند.
طاهری درباره زنده بودن خداوند میگوید:
زنده مربوط به یک حریمی است؛ وقتی به حریم خدا وارد بشیم! مفهوم خدای زنده، مرده، پاک، ناپاک، اینها که اون حریم نیست. وقتی میگم خدای زنده، تمام تجلیات تو... ذرهها هم شعور دارند... بله زنده است، همۀ هستی زنده است، سطح زندگی فرق میکنه، همه شعور دارد، وقتی میگیم بسمالله، به نام او، همه وجهی، وجه اوست... هر وجهی وجه اوست، هر وجهی نامی داره، هرنامی نام اوست، زنده بودن هرذرهای، زنده بودن اوست.
توی این سطح، وقتی میگیم خدای زنده، داریم راجع به بسمالله صحبت میکنیم، درست شد، اما از این سطح بریم بالاتر اگه بگیم خدای زنده، رفتیم توی شرط؟... چون زندهبودن و اینها صفت میشه دیگه، سبحانالله عما یصفون!
[55]
طاهری در جملۀ آخر، با تفسیر غلط دیگری از آیۀ شریفه قرآن، دیدگاه نادرست خود را بیان میکند؛ این در حالی است که در این آیه اشاره به توصیفی است که کافران داشتهاند و نه توصیفی که خداوند خود در قرآن کریم میفرماید.
[56]حیات خداوند به چه معناست و دلیل آن چیست؟
حیات الهی عبارت است از وصفی که با علم و قدرت همراه باشد؛ بنابراین حیاتی که در گیاهان، حیوانات و آدمیان وجود دارد و مایۀ رشد و تکامل آنهاست، به خداوند استناد ندارد؛ زیرا او موجود کامل است نه مستکمل. دلیلی که بر اثبات حیات الهی میتوان بهکار گرفت، این است که حیات، کمال است و آفرینندۀ کمال باید دارای کمال باشد؛ زیرا «فاقد شیء معطی شیء نیست؛» از اینرو حقتعالی، از صفت حیات برخوردار است.
نکتۀ قابل توجه این است که این استدلال برای اثبات همۀ صفات کمالیۀ الهی جاری و ساری است. در قرآن معمولاً صفت حیات به همراه صفت قیمومیت آمده است؛ یعنی خداوند دارای حیات است و به ذات خود قائم است و همه چیز به او قیام دارد. آیات را بنگرید:
(اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ)؛ هیچ معبودی جز الله نیست و او زنده و قیوم است.
[57]
(وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً)؛ و همۀ چهرهها در برابر خداوند حی و قیوم خاضع میشوند و کسانی که بار ظلم را حمل میکنند، زیانکارند.
[58]
وی همچنین درباره زنده بودن خداوند و مفاهیمی چون دوست، مجسم بودن فرزند خدا بودن میگوید:
... این است که این خیلی معنی میده حالا، در مسیحیت اطلاقش میکنند به عیسی مسیح«علیه السلام» که او خدای مجسم است و نمرده در بین مردگان زنده شد؛ بعد از سه روز از بین مردگان زنده شد؛ حاضره و بین ما هست؛ میشه خدای زنده؛ مفهوم وجهالله را در مسیحیت اشتباه تلقی کردند؛ مفهوم من پسر او هستم؛ مفاهیم الان همه پسرش هستیم، همه فرزندش هستیم، به یک عبارتهایی چون حالا در اون ماجرای اونجا، مثلاً ما به خدا میگیم دوست، اونجا بحث پدر، پدر آسمانی، حالا اون شده پدر، ما شدیم فرزند؛ یک تشبیه عرفانی است؛ یک تشبیه است؛ یک تشبیه در خور فهم... خوب حالا اینها دیگه گفتن پسر، منظور او را متوجه نشدند!
او درست گفته، خدای مجسم؛ الان شما هم خدای مجسم هستی، من هم هستم، همه هستند، همه وجه او هستند و نفهمیدند که موضوع چیه، یواشیواش زدند به یک جای دیگری.
[59]
توجه به این نکته ضروری است که باید به یاد داشته باشیم، اگر تعبیر «پدرآسمانی» برای خداوند به گفتۀ طاهری تعبیری «عرفانی» بود، مسلماً خداوند این همه عتاب، علیه این تعبیر به اصطلاح عرفانی را در قرآن نمیفرمود:
(وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصرَى نحْنُ أَبْنَؤُا اللَّهِ وَ أَحِبَّؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ للَّهِ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ)؛ یهود و نصارا خود را پسران خدا و دوستان او مىدانند؛ بگو اگر این عقیدۀ شما درست است، پس چرا خدا شما را به کیفر گناهانتان عذاب مىکند؟ نه! این عقیده درست نیست؛ بلکه شما نیز بشرى هستید از جنس سایر بشرهایى که خلق کرده، هرکه را بخواهد مىآمرزد، و هرکه را بخواهد عذاب مىکند، و ملک آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است از خدا است و بازگشت نیز به سوى او است.
[60]9. طرح مباحث شرکآمیز در رابطه با الوهیت
طاهری در اظهاراتی درباره بخشندگی و وصال خداوند اینگونه بیان میدارد:
اینک ما به هم رسیدهایم؛ چیزی که ظاهراً منتظرش بودید و وصالی که طلبش را داشتید؛ اما نه به اندازهای که من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده میدانید؛ ولی اصلاً حد آن را نمیدانید و از آن صرفاً تصوری مبهم دارید؛ میزان بخشندگی من را پس از وصال خواهید فهمید؛ وقتی که همۀ قدرت خود را به شما ببخشم؛ فقط در آنجاست که مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهید فهمید. حال من هستم و شما؛ آیا با داشتن همۀ قدرتِ من و احساس بینیازی، باز هم طالب من خواهید بود؟
[61]
وی از قول خداوند سخنانی میگوید که بیانگر این است که نه از مقام نفس مطمئنه و خطاب خداوند به او: (ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً)؛
[62] آگاه است و نه با (عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى)؛
[63] آشناست و نه در خصوصص تقواپیشگان و جایگاه آنان (فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر)؛
[64] اطلاعی دارد. او در حالی این آگاهیها را از شبکۀ مثبت و الهامات روحالقدس بر خود میداند که هیچیک از آنها در قرآن که مجموعۀ آنچه خداوند به پیامبرر اعظم وحی فرموده است، آن را تأیید نمیکند.
به نمونههای دیگری از افاضات الهامی وی اینگونه است:
در عالم ملکوت یک توان بالقوهای هست که نمیداند چی کار میخواهد بکند؟ نه تضاد دارد؛ یک عالم خنثی است به محض اینکه شیطان ماموریت پیدا میکند از خنثی بودن میآید بیرون.
از حالت خنثی میآید بیرون و یک عالم دیگر از توش میآید بیرون؛ مثلاً عالم دوقطبی؛ در عالم دیگر به صورت دیگر ابلیسهای خاص خود را دارد.
به ما میرسد جنس خاک مال عامل پایینتر میگه ا من پیام خودم در اختیار این قرار بدم نمیدهم. اولین معلم ما شیطان بوده...؛ بحث رمز خاک و آتش؛ درواقع در اینجا رمز خاک و آتش که خاک شکلپذیر است و آتش عامل پختگی است. ما هم که آگاهی است اگر در معرض شیطان قرار نمیگرفتیم که پخته نمیشدیم. جن آتش شامل شیطان و جن. جن از بیرون حمله میکند و شیطان از درون. و این پختگی را برای جنس خاک فراهم میکند؛ اما سایر ملائک به تسخیر ما در میآید. این حلقه، حلقه شیطان است.
[65]
رهبر فرقه در توضیح جهانهای موازی و صورت مجادلۀ افراد که با خود دارند و چگونگی عدالت خداوند در پاسخ به مجادلههای انسانی میگوید:
یکی از آن ملائک یا قوانین به نام عدالت است؛ بحث این است که هر جزء و ذرهای از عقل کل ناشی شده است و تقسیم شده است به عقل اول و عقل دوم و...؛ یعنی به عقول مختلف تقسیم شده است؛ گفتیم که راجعبه تقدس هیچ ذرهای نمیتوانیم بگوییم این ذره از آن ذره مقدستر است یا این ذره این مقدار بارِ تقدس دارد و خدا آن مقدار! تمام اجزاء سرجای خودشان تقدس یکسان دارند و در مقابل همۀ آنها اصلی حکمفرما است که اینها از یک چیزی برخوردارند که بین همهشان آن تقدس توزیع شده است و هیچ ذرهای از ذرۀ دیگر متکاملتر و یا جلوتریا مقدستر نیست و عدالت حاکم است.
حالا وقتی که به ما میرسد که ما خداییم که ما خالقیم، خالق لیوان هستیم در سطح ما هم نیامدهاند در بین من و شما توزیع نامتناسبی داشته باشند؛ عقلی که در شما جاری شده؛ در من هم جاری است، عقلی که در ذرات وجود شما هست در من در ایشان و... جاری است؛ درست شد؟ لذا همه ما درمقابل کل خودمان از عقل برابری برخورداریم، این عقل به عدالت جاری شده است، عقل کل من با عقل کل شما به برابری داده شده است، در کل یکی از ملکهای عدالت است؛ عاملی که توزیع عقل را به عدالت کرده است، مثل یک ظرفی که سوراخسوراخ بکنی و نور را از آن بتابانی و نور نقاط به تساوی میافتد و.... کلیۀ این عقول مختلف که بیش از پنجاه نوع است.
[66]10.حرکت از «اله بودن» به سمت «رب بودن»
در تبیین این بخش وی به این پرسش که فی الارض اله و فی السماء اله به چه معناست میگوید:
اله مساوی آدم با توان بالقوه و رب مساوی ( آدم با توان بالفعل است؛ بعد از فهم این، توان بالقوه به بالفعل در میآید فی ارض و سماء به عالم ملک مربوط است؛ خالق آن هم روحالقدس است. بعد از جهنم توان بالقوه تبدیل به بالفعل میشود و ما از «اله بودن» به سمت «رب بودن» سوق پیدا میکنیم.ما تا زمانی که با ارض و ملک سروکار داریم، هنوز بالقوه هستیم ولی وقتی که وارد جهنم شدیم و عبور کردیم، بالفعل میشویم.
[67]
وی همچنین در مقالة «آزمایش آخر» از قول خداوند میگوید:
...اینبار همۀ قدرت خود را در اختیار شما بگذارم !!..؛ وقتی که همۀ قدرت خود را به شما ببخشم! فقط در آنجاست که مفهوم بخشندۀ مهربان را خواهید فهمید. حال من هستم و شما. آیا با داشتن همۀ قدرت من و احساس بینیازی، باز هم طالب من خواهید بود؟ بهزودی یقین حاصل میکنید که شما خدا هستید...؛ آن زمان که شما اینگونه خدا شدید، میخواهید بدانید که با من چه خواهید کرد؟
[68]
در اینجا خداوند و قدرت او محدود و انتقال قدرت لایزال الهی به دیگران ممکن دانسته شده است!!
وی در ادامه میگوید: برخی از شما پس از کسب اطمینان از خدا بودن خود و احساس بینیازی نسبت به من خواهیدگفت: «حالا که خدا هستیم و بینیاز به او، چرا برای خود خدایی نکنیم؟»و فقط عدۀ اندکی خواهند بود که خدایی در وحدت را انتخاب کرده، بهسوی من آمده، با من به وحدت میرسند.
بلی! خدای در وحدت و خدای در کثرت، آخرین آزمایش است و شما کدام را انتخاب خواهید کرد؟
[69]
طاهری در بخشی از مقاله از قول خداوند با تحکم و اطمینان میگوید: « بهزودی یقین حاصل میکنید که شما خدا هستید!»
[70]
وی همچنین در بخش دیگری از مقاله خود اینگونه میآورد:
در آخرین مرحله، سئوالی هست که حالاکه خدا شدی با او هستی یا برای خودت میخواهی خدایی کنی؟ در آنجا ما خودمان رب هستیم، اگر بله را بگوییم دیگر رب هستیم، ما «ربالناس» میشویم!
[71]
ادامه دارد...