حرای نور
چه اشتیاقی است که ساعت 2 بامداد دل ها را روانه کوهی سوزان می نماید کوهی که حرارت وحی الهی در قلب برگزیده
اش آن چنان بود که ندا آمد یا ایها المدثر قم فانذر .
شاید این سری اصراری بر رفتن به حرا نداشتم ولی وقتی این همه علاقه از زائران بیتش دیدم ،وقتی حاج حسن را با 75
سال سن دیدم که می آمد، عزمم جزم شد و در دل تعظیم برای این همه بزرگی و جذبه که دل ها این چنین بی تابش می
نماید .
پا جای وحی است جایی که برگزیده خدا چهل روز در آنجا نماز گزارده دعا کرده گریسته و برای امتش شفاعت طلبیده ،
کوهی که از دامنه 600 متر و از مسجد الحرام شش و نیم کیلومتر فاصله دارد ، وااای خدا چگونه خدیجه که سلامت بر او باد
، هر روز از منزلش در کنار مسجدالحرام برای نه شویش بلکه مرادش نبیش امامش همه وجودش این راه را می آمد افطاری را
به حبیبت میداد و بازمی گشت!
مسیر پله های زیادی دارد در طول مسیر گرو های دیگر از ترکیه، آذربایجان ، مالزی و... هستند همه با همه خوش و بشی
می کنن گویا این حس مشترک در وجود همه هست که اینجا با سایر مکان ها متفاوت است.
در بالای کوه 50 متر دوباره باید پایین بروی تا شکافی را ببینی که یک نفر ایستاده یا دونفر نشسته در آنجا نماز می تواند بخواند
و چه زیبا که همچون پنجره ای مسجد الحرام از داخلش پیداست. اوج اشتیاق از صف طویلی که برای نماز خواندن صف کشیده اند
معلوم است...
گویی احساس میکنی کلام علی علیه السلام را که فرمود: در آن شب تاریخی که جبرییل به حبیب خدا گفت اقرا باسم ربک ،
از کوه پایین نمی آمدیم مگر آن که هر سنگ و بوته ای می گفت:"
السلام علیک یا رسول الله"