جریان شناسی غرب شناسی در ایران
غرب شناسی در ایران، پس از ورود فیزیکی غرب به کشور شروع می شود و جریان های مختلفی در نحوۀ مواجهه با تفکر غربی و استفاده از آنها به ارائۀ نظر می پردازند. این جریانات، گاه به تقابل با غرب روی آورده اند و گاه از منظر تعاملی وارد شده اند و در برخی موارد نیز به تفکیک خوبی و بدی های این تفکر پرداخته اند. قبل از شروع ذکر این دو نکته لازم است که منظور از غرب در این یادداشت، تفکری است که از اواخر قرون وسطی در مغرب زمین شکل گرفته و پایۀ آن، انسان محوری و مادی گرایی است و در عمل، باعث به حاشیه رانده شدن خدا و دین می گردد. همچنین منظور از معاصر در این نوشته، بیشتر، ایران از زمان قاجار تا کنون است که البته ریشه های بحث به دوران صفویه نیز می رسد.
به منظور بررسی جریان ها و نحله های مختلف غربشناسان ابتدا به امواج ورود غرب به ایران اشاره می نماییم:
امواج مختلف ورود غرب به ایران
موج اولیه؛ دخالت سیاسی-نظامی
بسیاری از کارشناسان تاریخ، مواجهۀ جامعۀ ما با جوامع غربی جدید را مربوط به دوران صفویه می دانند که آغاز آن جنبهای سیاسی داشته است و منظور از آن، رفت و آمد برخی فرستاده های اروپایی در آغاز دوران استعمار بوده است که برای تصاحب مناطق جنوب غرب آسیا به ایران می آمدند. در این دوره، علیرغم تلاش های فراوان اروپایی ها برای رسیدن به این هدف، اعتراضات فروانی در جای جای کشورمان به چشم می خورد که از این اهداف استعماری و شوم پرده برمی دارد. بنابراین در این شرایط، به دلیل ورود ملموس غرب، آن هم به صورت سیاسی و نظامی، جامعۀ ایران این ورود را برنمی تابد. بدبینی به دخالت سیاسی و نظامی غرب در ایران سبب می شود تا این ورود، زمینۀ حرکت ایرانیان به سمت شناخت غرب را فراهم نسازد.
موج دوم؛ ورود فنون و ابزار
با نگاهی دقیقتر، می توان موج دوم ورود غرب به ایران را به دوران شاهان نخستین قاجار و به طور مشخص، به دوران پس از جنگهای ایران و روس بازگرداند. در یک نگاه مختصر به علل آغاز این جنگ ها، می توان به ظلم و کشتار مردم توسط حاکمان قاجار به منظور غلبه و تسلط بر قلمروی خود اشاره کرد. نارضایتی ناشی از این حوادث، مردم ساکن در شمال غرب قلمروی ایران را به ستوه آورده و سبب اعتراضاتی گردید. در این میان، حاکمان روسی که همواره به منظور کشورگشایی چشم طمعی بر این مناطق داشتند، چهرۀ منجی به خود گرفته و برای احقاق حقوق مردم این منطقه، آتش جنگ گشودند.
در خلال دو دوره جنگ میان ایران و روس، شاهد شکستهای مفتضحانۀ حکومت قاجار از روس ها هستیم. این در حالی است که قاجارها از تمام امکانات مادی و معنوی از قبیل مشارکت نیروهای انسانی، به کارگیری منابع، حکم جهاد علمای شیعه و ... بهره برده بودند. در تحلیل این جنگ ها، تمام نگاه ها به سوی ابزارآلاتی منعطف گردید که روس ها از آن بهره می بردند و توافق قول بر این امر دائر گردید که عامل پیروزی روس بر ایران، استفاده از ابزارآلات جنگی است.
جنگ ایران و روس
با وقوع این حوادث، نخستین تجویزات برای شناخت غرب صادر گردید که هدف از آن، شناخت ابزار و فنون غربی بود که پس از شکل گیری رنسانس، در غرب پدید آمده بود و جوامع را به سوی ساختن بهشتی زمینی و استفادۀ حداکثری از آن سوق می داد. با ورود مستشاران نظامی به ایران و آشنایی بیشتر ایرانیان با غرب، پیشرفت های دیگر غرب در زمینۀ فنون و تکنولوژی مشخص تر گردید و همین امر سبب شد تا عده ای از سوی حکومت قاجار، به عنوان دانشجو به کشورهای اروپایی بروند تا این فنون را فرا گیرند. این نحوۀ آشنایی با غرب که ایران را به سمت شاگردی غرب برد، نخستین جریان غرب شناسان را به وجود آورد که با حالتی بیمارگونه متولد گردیدند.
موج سوم؛ ورود تفکر و علوم غرب به ایران
با اعزام دانش پذیران متعدد به جوامع غربی، رفته رفته این افراد با علوم غربی نیز آشنا شدند و به دلیل روح شاگردی غرب در میان این افراد، علوم تفکری غرب به آسانی وارد فضای ایران گردید. علاوه بر این، برخی مناطق ایران، از جمله شمال غرب کشور، به دلیل قرابت با کشورهای حوزۀ قفقاز که تحت تأثیر نگاه غربی بودند، به مسأله ورود غرب به ایران دامن زدند. به جرأت می توان ادعا کرد که آثار این ورود، هم اکنون در جامعۀ امروزی ما قابل رؤیت است. البته در جامعۀ امروزی ما، این دخالت، چهره های جدید و متنوعی به خود گرفته است که از مهمترین نمودهای آن، می توان به دخالت در دانشگاه ها و برنامه های آموزشی فعلی اشاره نمود.
در یک نگاه کلی، دوره های ورود غرب به ایران به همراه شکل، علت و وضعیت فعلی آن را می توان به صورت زیر مشاهده نمود:
جریان های موجود در رابطه با جریان غرب
با ورود غرب به ایران، افراد و نحله های مختلفی به استقبال این تفکر رفته و تحلیل و بررسی خود را در این باره آغاز نمودند که این ورود، تنها به شیفتگان غرب خلاصه نمی شود.. بر اساس نوع گرایش این غرب شناسان در مورد ماهیت غرب، می توان دو جریان عمدۀ عرف گرا و دین گرا را معرفی نمود:
1- جریان عرف گرا
تولد این جریان با شروع موج دوم ورود غرب به ایران رقم خورده و تا کنون به حیات خود ادامه داده است. این جریان با صحه گذاشتن بر جریان فکری غرب که ناشی از روحی مادی گرا و انسان محور است، قلمروی دین در زندگی انسان را به امور فردی محدود کرده و معتقد است دین نمی تواند تمدن ساز باشد. بنابراین، به منظور تمدن سازی و توسعۀ علمی و اقتصادی جوامع، باید به سراغ نسخه های آماده و موفق برویم که بهترین نسخۀ در حال حاضر، تفکرات و آموزه های غربی است. آنها با اصالت دادن به دانش و تجربۀ بشری، معتقدند انتظار دخالت دین در امور اجتماعی و تمدن سازی، دخالتی بیجا و بیهوده است فلذا، این جریان با موافقت کامل غرب، راهکار پیشرفت جامعۀ ایران را در غربی شدن می داند.
از نخستین پیشگامان این جریان که سعی در تعمیق این نگاه در جامعۀ ایران داشتند، می توان به میرزا ملکم خان ناظم الدوله، محمدعلی فروغی، عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده اشاره کرد. این جریان در طول حیات خود تا کنون، افراد شاخص و متعددی به خود دیده است که در زمان فعلی، عبدالکریم سروش فعلی
[1] را می توان مصداق این جریان دانست.
عبد الرحیم طالبوف
لازم به ذکر است در کنار جریان غربگرای لیبرال که در سطور فوق به آنها اشاره شد، جریان دیگری به نام مارکسیسم وجود دارد. اگرچه این جریان رقیب نگاه لیبرال محسوب می شود، ولی با نگاه عمیق و ریشه ای، می توان مبنای مادّی گرایانۀ هر دو نگاه را مشترک دانست.
گرایش های مارکسیستی و چپ گرایانه کمی دیرتر از نگاه های لیبرال وارد ایران گردید. ورود جدی این گرایش را می توان به دوران قدرت گیری کمونیسم و انقلابهای کارگری در کشورهایی نظیر روسیه دانست که در قالب شکل گیری گروه هایی همچون حزب توده، حزب کمونیست ایران، سازمان مجاهدین خلق و... به فعالیت پرداختند.
2- جریان دین گرا
این جریان بر خلاف نگاه عرف گرا، به دخالت دین در امور اجتماعی معتقد بوده و دایره دین را در حدود مسائل فردی خلاصه نمی کند. در یک تقسیم بندی کلی، جریان دین گرا به چهار گروه تقسیم می شود که در ادامه، توضیحاتی درباره آنها خواهد آمد:
2-1- قائلین به اشتراک عقل میان انسانها
این گروه عقیده دارند به دلیل پایۀ عقلی معارف دینی و همچنین مشترک بودن عقل در میان تمامی انسانها، منافاتی میان دستورات دین و مکاتبی که از طریق عقل به آموزه هایی دست یافته اند، وجود ندارد. به نظر این گروه، آنچه را فرهنگ غرب با عقل انسانی به آن رسیده است، مورد تأیید دین است. بنابراین خط کشی امور به دو گونۀ دینی و غربی اشتباه است و بایستی این تصور غلط اصلاح گردد که غرب در مقابل دین قرار دارد، بلکه آموزه های عقلی غرب، همان آموزه های دینی مبتنی بر عقل است. البته این گروه، تمامی امور رایج در غرب مانند همجنسگرایی و ... را تأیید نمی کند و معتقد است این امور نه از طریق عقل، بلکه از طریق طغیان هوس های انسانی در غرب رواج پیدا کرده است و مذموم می باشد.
بیشتر روشنفکران دوران دوم خرداد که عقل بشری را در راستای دین دانسته و استفاده از آموزه های غربی را منافی با اهداف حکومت اسلامی نمی دانستند، در این گروه جای می گیرند.
2-2- قائلین به اشتراک و اختلاف میان عرف و وحی
این گروه معتقدند اگر چه مبانی تفکر غرب ریشه در مادی گرایی و انسان محوری دارد و از خداوند فاصله گرفته است و راه صحیح در خداپرستی توحیدی است و تفکر دینی عینا همان تفکر غربی نیست، اما می توان در حیطۀ فرهنگی و تمدنی، اشتراکاتی میان غرب و دین پیدا کرد.
از قائلین به این نظر، متفکر شهید استاد مطهری می باشد. ایشان عقیده دارند با صرف نظر از اختلافات فکری ما و غرب، به استثنای وسایلی که به منظور فعل حرام ساخته شده اند، ماهیت بسیاری از ابزار آلات و لوازم زندگی بستگی به نیت و نوع استفادۀ ما از آن دارد. به عنوان مثال، با وسیله ای به نام میکروفون، هم می توان روضۀ امام حسین(ع) را برای مخاطبین پخش کرد و هم زمینه انحراف آنها را فراهم نمود. بنابراین ابزاری مانند میکرفون ماهیتی خنثی دارند و میان فرهنگ ما و غرب مشترکتند.
رویکرد مقام معظم رهبری را نیز می توان در این گروه جای داد. البته نگاه ایشان دقیقا مطابق با نگاه شهید مطهری نمی باشد و این دو نظر اشتراکات و تفاوتهایی با یکدیگر دارند. مقام معظم رهبری، نحوۀ ارتباط با غرب را در سه لایه مورد بررسی قرار می دهند. در لایۀ تفکری، هچ گونه اشتراکی میان تفکر دینی و تفکر غربی وجود ندارد. در حیطۀ فرهنگ که متأثر از تفکر و جهان بینی است، می توان هوشیارانه و با دقت دست به انتخاب زد و برخی فرهنگهای صحیح غرب را اتخاذ نمود مانند نظم، پشتکار و ... و در حیطۀ تمدنی، میزان استفاده از تمدن غرب می تواند فراتر از دو لایۀ گذشته باشد، مانند تأکیدات معظم له بر پیشرفت های علمی و تخصصی در سطح کشور که معمولا از دستاوردهای غرب است.
2-3- قائلین به تسلط دین بر عرف
در منظر این نگاه، تفکر غرب برگرفته از نگاهی مادی و انسان محور بر زندگی است و به جدایی دین از صحنۀ اجتماع باور دارد که به طور طبیعی، بر اساس این تفکر، فرهنگ و تمدنی انسان محور و غفلت زا ساخته شده است. با این اوصاف، استفاده از چنین فرهنگ و تمدنی، انسان را از حیات باطنی خویش دور می سازد و غفلت از خدا و زندگی معادمحور را به همراه دارد. از سوی دیگر، این نگاه معتقد است تفکر دینی خدامحور و معنویت گراست و با سرشت خداجوی انسان سازگاری بیشتری دارد و این نگاه، فرهنگ و ابزاری می سازد که در خدمت رشد و تعالی انسان به سوی خداوند باشد. به عقیدۀ آنان، تمام انبیا از آدم تا خاتم(علیهم السلام) به منظور ترویج و بسط همین نگاه پا به عرصۀ اجتماع گذارده اند و تمام اتفاقات نهایی در زندگانی بشر به منظور حاکمیت این نگاه به وقوع می پیوندد.
در باب نحوۀ رابطۀ دو تفکر معنویت گرا و عرف گرا با یکدیگر، قائلین به این نگاه معتقدند اگر متفکری دینی به سراغ ابزار غربی می رود، بایستی عالم و عارف به آموزه های دینی باشد و دین را با تمام وجود درک کرده باشد تا بتواند صحیح را از غیر آن تشخیص دهد و در گام بعدی، با تسخیر جوهر آن ابزار و تصرف برآن، روح ناب و خدایی دین را بر افکار و ابزار بدمد. تسخیر جوهر ابزار امری است این منظر را از نگاه قبلی متفاوت کرده است.
این نگاه برگرفته از آرا و نظرات سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی می باشد. از مهمترین تلاشهای سید مرتضی آوینی در تحقق این روند، می توان به مجموعۀ روایت فتح اشاره نمود. در این مجموعه تلاش بر این بود که تکنولوژی فیلمسازی غربی به خدمت مسلمانان درآید.
2-4- قائلین به ماهیت مجزّای دین
این نگاه با رویکردی نقادانه، به سراغ ماهیت تمدن غرب رفته است و نارسایی های فکری و فرهنگی آن را به صورت مبسوط به نمایش گذارده است تا از این طریق، روح دین گریز و انسان محور غرب به نمایش گذاشته شود. در این نگاه تنها راه برون رفت از طاغوت و فرهنگ غیرخودی که تمام شئونات زندگی امروز را فرا گرفته است، رجوع به تجربه های موفق فکری و فرهنگی مبتنی بر آموزه های دین می باشد.
از قائلین به این نظر می توان از افرادی همچون مرحوم سید احمد فردید و شاگردانش، سید حسین نصر، دکتر داوری اردکانی و ... نام برد.
لازم به ذکر است هر یک از این افراد،در مورد ماهیت دین نیز نظری خاص دارند و لزوما نظر سیداحمد فردید و سید حسین نصر مطابق با یکدگر نیست، بلکه فردید در ارائۀ راه حل از عرفان ابن عربی سخن می گوید و سید حسین نصر، از سنت گرایی سخن می گوید که بر مبنای آن، وحدت ادیان مختلف و حق بخشی بر تمامی آنها امری واضح و بدیهی است.
آسیب شناسی جریانات عرف گرا و دین گرا در یک نگاه
به نظر می رسد مهمترین نقد بر جریان عرف گرا، نگاه غیردینی آنان به دنیا و پیرامون آن است. معتقدان به این نگاه به سبب نگاهی مادی به دنیا، بیشتر گزاره های ملموس و ظاهری را می پسندند و مباحثی را که بر عالم فرامادی و معنوی که بیشتر از لسان دین بیرون می آید، نمی پذیرند. هرچند ممکن است برخی از قائلین به این طرز فکر دیندار باشند، اما دین مورد نظر آنان، دینی حداقلی است که تنها به انسان می گوید چگونه با خدا ارتباط برقرار کن. در این دیدگاه، اگر دین وجود داشته باشد، حق خالت در امور اجتماعی را ندارد و باید گفت که پاسخ این افراد در تفکرات غربی قابل جستجو است.
غرب پس از رنسانس
[2] با تکیه بر ضرورت ساختن حیاتی بی دغدغه و به عبارت بهتر، بهشتی بر روی زمین، به گسترش حیات مادی خود می پردازد و هرآنچه را در مقابل پیشرفت دنیایی خود قرار گیرد، به حاشیه می راند. دین نیز از جمله اموری است که در این نگاه، به حاشیه رانده شده است.
پرواضح است جریان عرف گرا، در شناخت ماهیت و آبشخورهای تاریخی تشکیل فکر و فرهنگ غربی، دچار سطحی اندیشی شده و تلاشهای جبهۀ غرب برای دست یافتن به زندگی غافلانه را یا مطلوب می داند و یا به درستی درک نمی کند.
در پایان این نوشتار، به نظر می رسد لازم است ایراداتی را که در بسیاری از جریانات دین گرای غرب شناسی پس از انقلاب اسلامی به کرّات اتفاق افتاده است، مورد بحث و بررسی قرار داد:
در بسیاری از تلاشها برای شناخت تفکر رقیب غرب، مشاهده می شود برای برخی شناخت غرب اصالت می یابد و تمام عمر چندین سالۀ خویش را در بررسی و نقد آرا اندیشمندان غربی و نمایش نارسایی دستاوردهای غرب صرف می کنند. این امر سبب می شود تا در برخی موارد، غرب شناسان به جای مشاهدۀ حقایق غرب، به دلیل غوطه ور شدن در این افکار، به سمت آنان تمایل پیدا کنند.
همچنین در بسیاری از حرکتها به سوی شناخت غرب، از یک نکتۀ دقیق غفلت شده است و آن اینکه مقدمۀ شناخت غرب، اسلام شناسی است. یک محقق دین گرا بدون شناخت دقیق آموزه های دینی، در دریایی از اندیشه های گوناگون فلسفی غرق خواهد شد که بدون داشتن سلاح نقد و وسیله ای برای تمییز حق از باطل، به انحراف کشیده خواهد شد.
با وجود تمام این نکات، یادمان نرود نباید به تمام آموزه های تجربی و عقلی بشر پشت کرده و هر آنچه را ساختۀ بشر است، به صرف اینکه ماهیتی انسانی دارد به دور انداخت. بلکه بایستی این آموزه ها را با سنگ محک دین سنجید تا درستی یا نادرستی آن مشخص گردد.
نتیجه گیری
فکر و فرهنگ غربی، در یک فرآیند تدریجی به کشور ما راه یافته است و در طول تاریخ، شکل های مختلفی به خود گرفته است. ورود غرب به ایران با دخالتهای سیاسی و نظامی آنان شروع شده، به صورت ورود ابزار و تکنولوژی ادامه می باید و رفته رفته نظام فکری و آموزشی ما را به تسلط خود درمی آورد.
در رابطه با تفکراتی که از غرب صادر می گردد، دو گروه عرف گرا و دین گرا به وجود آمده اند که عرف گرایان موافق با غرب و اکثر دین گرایان منتقد غرب هستند .
به نظر می رسد با نگاهی عمیق می توان به این نقطه رسید که آنچه غرب ساخته است و صادر می کند، حاصل طرز تفکری خاص و هم چنین احساس نیازهایی مرتبط با مردمی خاص می باشد. در واقع غرب، آنگونه که فکر می کرده است و می کند، زندگی خود را می سازد. فلذا در استفاده از دستاوردهای آنان، بایستی دقیقتر نگریست تا هم از سطحی اندیشی فاصله گرفت و هم به افراطی گری دچار نشد.
علاوه بر بررسی مهمترین اشکالات عرف گرایان، نگارنده به دلیل اعتقاد دینگرای خود، انتقاداتی به جریان دین گرا وارد نموده است که به مجال بیشتری برای پرداختن به آنها نیاز است.
[1] تفکرات فعلی عبدالکریم سروش در مقایسه با مواضع او در دهۀ 60، با چرخش قابل توجهی همراه بوده است.
[2] تحول تاریخی غرب پس از قرون وسطی که حدودا قرن 15 را شامل می شود، رنسانس نام دارد.