menusearch
mr-qasemi.ir

اربعین عشق

جستجو
چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ۰:۴۲:۴۷
۱۳۹۵/۱۱/۸ جمعه
(0)
(0)
اربعین عشق
اربعین عشق
اربعین عشق
خیلی هوایی شده بودم اما حجم کار اجازه دنبال کردن نمی داد نزدیک اربعین به چند نفر از بچه های حج و زیارت گفتم اگه بشه کاروانی باشه به عنوان روحانی برم همشون بعد چند روز گفتن دیر گفتی 15 روزه ویزا کاروانی دیگه نمی دن ، آقای احمدی از دفتر آقای جوادی آملی میخاستن برن کربلا فهمیدن من نمیرم گفتن بیا احمدآباد دماوند دهه آخر صفر جای من باش با اکراه قبول کردم گفتم خوشا بحالت کربلایی دلم اونجاس بخدا.
شب جمعه قبل اربعبن رفتم یه نفر از دوستان  رو به اسم عبدالحسین دیدم گفت ما میخایم بریم کربلا انفرادی، حرفش تموم نشده بود زنگ زدم به آقای احمدی گفتم حاجی کس دیگه رو جور کن ایشالله راهی شدیم.
از مهران تا نجف از نجف تا کربلا داخل کربلا با اون جمعیت ملیونی عاشق ،حرف زیاد داره برا گفتن آخه من چی بگم که هیچ هیچ بودم در مقابل اون همه اخلاص .
میزبانای زائرای حسین همجور فکری کرده بودن خوراک پوشاک بیتوته و مسکن...
در 45 کیلومتر به کربلا پیرمردی پشت میکروفن اشکمو جاری کرد
می گفت


" عزیزم بفرما نهار
اهلا و سهلا زوار حیاکم الله
اهلا و سهلا زوار شرفتون حیاکم الله
بفرما نهار بفرما جونم بفرما عزیزم بفرما نهار
فضل قدومکم"
پیرمرده که اهل نجف بود گریه می کرد کنار من یکی از دوستان با لباس روحانی بود رو کرد به اون با التماس " داد زد حاجی آقا عزیزم جونم بفرما نهار"
بهش گفتم عبدالحسین بخدا اگه نهارشو نخوریم با این همه التماس و اشک جوابی پیش امام حسین نداریم.
جلوتر یه عده اومده بودن فک کرده بودن که بالاخره این زایر تو این مسیر 90 کیلومتری نیاز به مشت و مال داره ، وایساده بودن زایرا رو ماساژ میدادن چه ماساژی حرفه ای رگ میگرفتن ولی چشاشون پر اشک بود!

یکی پاش تاول زده بود دعوا بود سرش که آب پاشو با سرنگ بکشن نگه دارن برا شفا، اونا میگفتن شفا میگیرن خیلی بی ریا .
یکی از رفقا به اسم حسن نیکو صحبت میگفت رفته از مسیر قدیم پیاده روی که کنار نخلستانه و با جاده فعلی یک کیلومتری فاصله داره اومده کربلا، اونجا برعکس کنار جاده نجف -کربلا که موکب های بزرگ هستن بیشتر کشاورزن و فقیر ولی همون خرمایی که دارن در طبق اخلاص میزارن میگفت شب خسته شدیم عزیزی دعوت کرد در منزلش بیتوته کنیم خوابیدیم نصف شب بلند شدم پیش خودم فکر کردم این بابا که به ما جا داد خودش زن و بجه نداره صب داشتیم میرفتیم قبل تشکر و خدافظی باهاش زن و بچه اش رو دیدم تعجب کردم پرسیدم از یه نفر که اونجا بود گفت بهت میگم ولی چیزی به خودش نگو ، این بنده خدا خونشو در اختیار شما گذاشت دیشب زن و بچش تو آغل گوسفندا خوابیدن ، بخدا اگه بفهمه که شما فهمیدی خودشو میکشه که زایر ناراحت شده!!!
گفتم بابا ما دیگه کی هستیم خداییش جقد زایر از اونجا اومد ایران دیدیم تو صحن حضرت معصومه و امام رضا ( علیهما السلام) که جا نداشتن یه بار نشد فکرشو بکنیم به قول یکی از رفقا ما بهشون فحش ندیم جا دادن پیش کش!
تو کربلا دو شب در موکب العماره ای ها بودیم صب بلند شدیم دیدم دیر بلند شدیم مثه اینکه تخم مرغ دادن رفتم به یه پسر جونه اسمش عاصم بود گفتم صبونه برامون میاری ، رفت چای اورد فقط خبری از تخم مرغ نبود دوباره یکی رفت گفت خبری نشد گفتم بچه ها تموم شده همه خوردن شما دیر بلند شدید ، یه باره دیدیم حاجی صاحب موکب تخم مرغ اورد خوردیم اومدیم بریم به عاصم گفتم تخم مرغ که نبود چی شد؟!
گفت حاجی دید شما ندارید رفت براتون خرید بعدش رفت نونوایی نون خرید دیر اومد دلیلش این بود!
فدای تو حسین با این جاذبه عشقت.

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر