menusearch
mr-qasemi.ir

حضرت مهدی ( عج) ؛ انسان کامل

جستجو
پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ | ۱۶:۱۷:۹
۱۳۹۹/۷/۵ شنبه
(5)
(0)
حضرت مهدی ( عج) ؛ انسان کامل
حضرت مهدی ( عج) ؛ انسان کامل

نگاهی به مقام خلیفة الله بودن امام زمان (عج)نویسنده: آیت الله جوادی آملی

 

حقیقت خلافت الهی

 انسان کامل ، نماینده خدا در زمین است، به همین سبب عنوان « خلیفة الله » از القاب برجسته ی اوست. خلیفه از ریشه ی «خَلفْ» به معنای پشتسر و جانشینی میآید (1) و بر همین اساس، خلیفه در زمان غیبتِ «مستخلفٌ عنه» ظهور و حضور دارد. آنکه در نبود کسی به جای او بنشیند و کار او را انجام دهد، خلیفه ی فرد غائب شمرده میشود؛ امّا اگر موجودی غائب شدنی نباشد و به همهجا محیط و در همه ی شرایط حضور دائمی داشته باشد، یا خلیفه ندارد یا جانشینی او معنای دیگری دارد؛ زیرا خصوصیات یاد شده از مصادیق انتزاع میشود، نه آنکه در مفهوم خلافت، مأخوذ و در حقیقت آن معتبر باشد.
قرآن کریم خلافت انسان کامل از خدای والا را فی الجمله میپذیرد و شواهد بسیاری نیز در روایات اهلبیت عصمت (ع) دارد: «إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأرْضِ خَلیفَةً». (2) افزون بر آن، زائران آن ذوات مبارک دستور دارند تا به ائمه (ع) با عنوان خلیفة اللهی سلام کنند: السلام علیک یا خلیفة الله. (3) بر پایه ی آنچه گذشت، خلافت حق سبحانه و تعالی معنای دیگری دارد: انسان کامل، صاحب مقام بلندی است که میتواند مظهر تمام اسمای حسنای الهی و آیه و آینه ی تمامنمای ذات اقدس او و در همه نشئات وجود، حضور و ظهور داشته باشد: ما لله (عزوجل) آیةٌ هی أکبر منّی. (4)
چنین خلافتی یعنی آنچه را که خدای سبحان به صورت ازلی و استقلالی ـ اصالت و بالذات ـ دارد، انسان کامل که کون جامع و جامع حضرات خمس است، به شَکْل تبعی و عَرَضی داراست؛ زیرا مظهر «هُوَ اْلأوّلُ وَ اْلآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ» (5) و «وَ هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ» (6) میباشد و همان است که در شأن او گفتهاند: «لافرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک … بَدؤُها منک و عودها إلیک» (7) و همان است که شایستگی جانشینی آن کامل بالذات علی الاطلاق و جمیلِ مطلق را دارد. این انسان کامل، گاهی پیامبر و زمانی امام معصوم و جانشین پیامبر است.

ضرورت شناخت مستخلفٌ عنه

بیشک شناخت خلیفه الهی یعنی امام معصوم هر عصر، از وظایف اساسی انسان جویای حیات معقول است؛ اما معرفت امام بیشناخت پیامبر ابتر است، چنانکه رسول، خلیفه ی خداست و معرفت خلیفه بیشناخت «مستخلفٌ عنه» شدنی نخواهد بود؛ زیرا تار و پود خلافت را علم و اراده ی «مستخلفٌ عنه» تأمین میکند.
پس هر که «مستخلفٌ عنه» رسول (ذات اقدس الهی) را نشناسد، هرگز به شناخت خلیفهاش که پیامبر است، بار نخواهد یافت و آنکه رسول را نشناسد، قطعاً به معرفت امام که خلیفة الرسول است، نمیرسد و آنگاه امکان دارد به جای غدیر، سقیفه را و به جای علی (ع)، دیگری را برگزیند؛ در نتیجه از معرفت امام عصر خویش محروم گردد که چنین حرمانی زمینه ی محرومیت از حیات معقول را فراهم میآورد و از دست دادن حیات عاقلانه، پیامدش ابتلا به زندگی جاهلانه است که عناصر محوریاش، جهل علمی و جهالت عملی است.
بر همین اساس است که وجود گرامی امام صادق (ع) ـ برابر آنچه قبلاً اشاره شد ـ به زراره فرمود که هر وقت عصر غیبت ولی عصر (عج) را ادراک کرد، این دعا را نیایش کند: اللّهم! عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک. اللّهمّ! عرّفنی رسولک، فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهمّ! عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللتُ عن دینی. (8)
البته چنین معرفتی ملکوتی برآمده از چنان بینش توحیدی است که رهبران معصوم را خلیفه ی خدا میداند، نه آنکه والیان مردمی را نماینده ی جمهور و منتخب آنان پندارد. صاحب چنین دیدگاه توحیدی، ولایت و خلافت و امامت را امانتی الهی میداند و در مییابد که ائمه معصوم (ع) هم خود این امانت الهی را به بهترین شَکْل میشناسند و هم آن را خوب عرضه میکنند.

شناخت قرآن و انسان کامل با یکدیگر

بهترین معرف قرآن، انسان کامل و بالاترین معرف انسان کامل، قرآن کریم است. بر همین اساس، کسی که بخواهد قرآن را به گونهای شایسته بشناسد، باید به محضر انسان کامل تشرف یابد و از بیان او حقیقت و صفات قرآن کریم را دریابد و در محضر قرآن به معرفت انسان کامل بار یابد. همچنان که وجود مبارک امام حسن مجتبی (ع) و نیز به نقلی سید الشهداء (ع) در روز 21 ماه رمضان المبارک در مسجد کوفه، ضمن ایراد سخنانی در بیان جایگاه ثقلین فرمودند: أحد الثقلین الذین جعلنا رسولالله (ص) ثانی کتاب الله تعالی فیه تفصیل کل شیء؛ لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه. (9)
عترت طاهره که مجموعه انسانهای کامل هر عصرند و قرآن کریم که کتاب محکم الهی است، همان دو ثقل ثقیلاند که یادگاران پیامبر اعظم اسلام (ص) و حبل محکم خدایند که درآویختن به آنان سبب رستگاری است. قرآن کریم حبلالله است؛ ریسمانی که یک سوی آن به دست انسانهاست و با تلاوت، تعلیم کتاب و حکمت، تزکیه و تفسیر و تأویل به دست میآید و سوی دیگرش در دست ذات اقدس الهیست و عترت طاهره نیز عِدْل قرآن و برابر با آن است؛ همچنان که در دعای ندبه وجود مبارک ولی الله الاعظم امام عصر (عج) را سبب متصل میان زمین و آسمان معرفی میکنند: أین السبب المتصل بین أهل الأرض و السماء. (10) به این ذوات مقدس، چون از منظر ملکوتیشان نگاه شود، به حبل آویخته ی الهی مانند میشوند و چون از آن جهت که رابط میان آسمان و زمیناند، لحاظ گردند؛ سبب نامیده میگردند.
گفتنی است قرآن کریم مراتب متفاوتی دارد؛ بخشی از آن به عالم الفاظ و قسمتی به عالم مفاهیم و معانی و بخشی به عالم تأویل و حقیقت و قسمتی به مرحله ی مخزن علم الهی باز میگردد و صدر آن با متکلم این کتاب الهی و ذیلش با مخاطب قرآن عظیم رابطه دارد، از اینرو حبل آویخته است؛ نه انداخته همچون قطرات باران.
انسان کامل نیز چنین است؛ وجودی عنصری دارد که در عالم طبیعت است و جامعه در خدمت اویند و وجودی مثالی دارد که ملکوتیان در مشهد و محضر اویند و وجودی جبروتی دارد که عقول عالیه در خدمت اویند و یک وجود خلافت مطلق دارد که در مشهد و محضر مستخلفٌ عنه خود از همه مستور و غائب است.

وحدت انسان کامل در منظر قرآن

خداوند در قرآن کریم از انبیای متکثر و کتابهای متعدد آنان، چنان سخن میگوید که گویی تنها یک پیامبر در همه اعصار و دورانهای مختلف میزیسته و تنها یک کتاب به شیوههای متعدد تدوین یافته است و تمام اوصیا و انبیا و امامان معصوم از آدم (ع) تا امام عصر (عج)، گویا یک انسان کاملاند که در هر دوره با برنامهای ویژه، هدایت انسان را بر عهده گرفتهاند و بر این اساس، هر پیامبری، پیامبران پیش از خود را تصدیق کرده است.
خدای سبحان در قرآن کریم، تکذیب هر پیامبری را تکذیب تمام پیامبران میخواند و این شاهد دیگری بر وحدت انسان کامل در نگاه قرآن کریم است؛ آنچنانکه « اصحاب حِجْر » را که تنها یک پیامبر را تکذیب کرده بودند، تکذیب کننده ی همه رسولان الهی میخواند: «وَ لَقَدْ کَذّبَ أصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ» (11) و نیز درباره ی « اصحاب ایکه » که تکذیب کنندگان حضرت شعیب (ع) بودند، میفرماید: «کَذّبَ أصْحابُ اْلأیْکَةِ الْمُرْسَلینَ» (12) و درباره قوم نوح (ع) میفرماید: «وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمّا کَذّبُوا الرّسُلَ» (13) و در مواردی نیز هر یک از اقوام طغیانگر تاریخ را که فقط با پیامبر خاص خود مواجه بوده و او را نفی کردهاند، تکذیب کننده ی همه رسولان الهی میشمارد: «کَذّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو اْلأوْتادِ * وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أصْحابُ اْلأیْکَةِ أُولئِکَ اْلأحْزابُ * إِنْ کُلّ إِلاّ کَذّبَ الرّسُلَ فَحَقّ عِقابِ»؛ (14) «کَذّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أصْحابُ الرّسِّ وَ ثَمُودُ * وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ * وَ أصْحابُ اْلأیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبّعٍ کُلّ کَذّبَ الرّسُلَ فَحَقّ وَعیدِ». (15)
بر این اساس، چون تکذیب یک پیامبر مساوی با تکذیب همه انبیاست، انبیا همگی در حکم یک پیک آسمانی و پیامبر واحدند که متناسب با اوضاع مختلف، شریعتهای متفاوتی آوردهاند؛ ولی در خطوط اصلی هدایت، وحدت و یگانگی دارند.

خضوع انسان کامل در برابر اراده الهی

قرآن کریم از منبع علم الهی سرچشمه گرفته و کتاب عظیمی است که کوهها نیز نمیتوانند عظمت آن را تحمل کنند: «لَوْ أنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی‏ جَبَلٍ لَرَأیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ» (16) و آنکه میتواند این عظمت را تاب بیاورد، انسان کاملی است که از کوه، آسمان، زمین و مانند آنها ستبرتر و در برابر ظهور آراء حق از تمام موجودات خاضعتر است.
امروزه چنین انسان کامل معصومی که مظهر اسم اعظم خداست، جز امام عصر حجة بن الحسن (عج) نیست. او که نه طولانی بودن عمر پر برکتش گزندی به حیات مبارکش میرساند و نه غیبت ذات مقدسش آسیبی به آگاهی او از پیدا و پنهان جامعه بشر وارد میسازد؛ زیرا امام معصوم و انسان کامل گذشته از سمت رفع نیازهای علمی و عملی امت، خلیفه مطلق الهی و نظیر آدم (ع) و سایر خلفای خداوند، معلم فرشتگان خواهد بود.

وابستگی معرفت امام عصر به شناخت خلافت الهی

امام عصر (عج) زمانی شناخته میشود که معنای خلافت الهی دانسته شود؛ زیرا خلیفة اللهی برجستهترین لقب انسان کامل است. خلافت الهی، لباسی فاخر است که تنها زیبنده ی اندام ملکوتی انسان کامل میباشد؛ حتی فرشتگان مقرب از آن بیبهرهاند؛ زیرا فرشتگان بر اساس «وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» (17) ظرفیت خلافت خدایی را که «بِکُلّ‏ شَیْ‏ءٍ مُحیطًا» (18) و «عَلی‏ کُلّ‏ شَیْ‏ءٍ شَهیدًا» (19) است، ندارند و تنها این انسان کامل است که در همه جا مظهر خداست.
ذات اقدس الهی برای نمایاندن چنین مقام والایی به دیگران، درود و سلام خویش را به عبارتهای گوناگون متوجه تمامی شئون انسان کامل میکند: «سَلامٌ عَلی‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ» (20) و گاهی این سلام جهانی را تفصیل میدهد، چنان که درباره یحیی و عیسی (ع) ـ با تفاوت اندک ـ میفرماید: «وَ السّلامُ عَلَیّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّا». (21)
چنین موجودی در عوالم طبیعت، مثال و عقل و به سخن دیگر در دنیا، برزخ، قیامت و گذشته، حال و آینده از سلام و تسلیم حق بهرهمند است و گاهی همین شکل از درود و تحیت ویژه انبیا (ع) در ادعیه و زیارات به پیشگاه ذوات مبارک معصومان (ع) عرضه داشته میشود؛ چنان که در زیارت آل یاسین ـ از برجستهترین زیارات وجود مبارک ولی عصر (عج) ـ به حضرت امام زمان (عج) عرض میکنیم: السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقرء و تبیّن، السلام علیک حین تصلّی و تقنت … السلام علیک حین تمسی و تصبح، السلام علیک فی اللیل إذا یغشی و النهار إذا تجلّی!؛ (22) یعنی سلام بر تو و تمام تعلیم و تزکیه، قیام و قعود، شب و روز آوردن تو و نیز تمامی شئون تو؛ زیرا خلیفه خدا و شایسته سلامٌ علی ولیّ العصر فی العالمین و سزاوار سلامی همچون سلام یحیی و عیسی هستی.

حضرت مهدی (عج)، مصداق منحصر انسان کامل زمان

نبوت و امامت بر مقام « خلافت الهی » استوار است. « خلیفة الله »، تنها شخصی است که میتواند عصمت مطلق را بازتاباند و تجلی بخشد. او همان انسان کاملی است که مظهر و جامع همه اسمای حسنای الهی و اوصاف خداوندی است. انسان کامل، مظهر فیض کامل خداست و تمام موجودات دیگر از فرشته تا جن و بشر و سایر موجودات به واسطه وجود او از انوار الهی فیض میبرند: «ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الأرض والسماء». (23)
امروز در سرتاسر جهان هستی، انسان کاملی جز وجود مبارک بقیة الله الاعظم مهدی موجود منتظر (عج) نیست. او معلم فرشتگان و آدمیان، دارای مقام عصمت مطلق و « خلیفة الله الاعظم » است.
گفتنی است که اگر در مورد انسانهای کامل به ویژه ائمه هدایت (ع) تعبیر خلیفته فی أرضه (24) به کار میرود، انحصار خلافت آنان در محدوده زمین مراد نیست؛ بلکه به این معناست که وجود مُلکی و عنصری آنان در زمین به سر میبرد، گرچه منطقه خلافت او از طرف خدای سبحان قلمرو بسیار وسیعی است که از عرش تا فرش را میپوشاند.

تهران
 

پی نوشت ها:
(1) ر.ک: مفردات، ص294؛ المصباح المنیر، ص178، «خ ل ف»
(2) سوره بقره، آیه30
(3) البلد الامین، ص284؛ الکافی، ج4، ص570
(4) الکافی، ج1، ص207
(5) سوره حدید، آیه3
(6) سوره حدید، آیه4
(7) مصباح المتهجد، ص740؛ اقبال الاعمال، ص145
(8) الکافی، ج1، ص337
(9) مناقب آل ابی طالب، ج4، ص74 و بحارالانوار، ج44، ص205. شیخ مفید و شیخ طوسی نیز با اندکی اختلاف از امام حسن مجتبی (ع) نقل می کنند. الامالی، مفید، ص348؛ الامالی، طوسی، ص121
(10) اقبال الاعمال، ص606
(11) سوره حجر، آیه80
(12) سوره شعراء، آیه176
(13) سوره فرقان، آیه37. یا «کَذَّبَت قَومُ نوحٍ المُرسَلینَ» سوره شعراء، آیه105
(14) سوره ص، آیات12-14
(15) سوره ق، آیات12-14
(16) سوره حشر، آیه21
(17) سوره صافات، آیه164
(18) سوره نساء، آیه126
(19) سوره نساء، آیه33
(20) سوره صافات، آیه79
(21) سوره مریم، آیه33
(22) الاحتجاج، ج2، ص592-593
(23) مفاتیح الجنان، دعای عدیله
(24) تفسیر العیاشی، ج1، ص308
(25) سوره حدید، آیه17
(26) سوره انبیاء، آیه30
(27) سوره انفال، آیه24
منبع: کتاب امام مهدی (عج) موجود موعود، ص106-120، با اندکی تلخیص-
تنظیم: محمودرضا قاسمی

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر