مبانی بحث فلسفی در این موضوع
مبانی تقسیم جوهر و عرض
چنان که اشاره شد، مبنای این که تعداد جوهر و عرض چندتا باشد، عقلی و فلسفی نیست؛ یعنی بر پایه تقسیم منطقی نمی شود این دو قسم ماهیت را به اقسامش که تا کنون ارائه کرده اند، تقسیم کرد؛ چون پایه تقسیمِ منطقی، نفی و اثباتِ عقلی است (یا تردید عقلی)؛ بلکه فیلسوفان بزرگ و مهم از مشّائین و اشراقیین و تابعین حکمت صدرا بر این مهم تصریح داشته اند که مبنای تقسیم و تبیین مبحث جوهر و عرض، تماماً بر اساس استقرا استوار است و این بدین معنا است که هرگونه احتمال در دگرگونی این ترتیب و حتّی در تعاریف اقسام پدیدار شود. و نیز اشاره شد که فلسفه در این گونه مسائل، سخت وامدار و مرهون طبیعیات است و از خود مبنا و سخنی ندارد؛ یعنی معنای استقرایش، یافته های طبیعیات است و بس. طبیعیات هر چه یافت، اصل موضوع برای مسائل فلسفی در این زمینه قرار می گیرد و با تغییرِ یافته ها، چینش و ترتیب مسائل و موضوعاتش نیز دگرگون می شود. علّامه طباطبایی در کتاب نهایه الحکمه در دو مورد بر این حقیقت تصریح دارد که دو جنبه از مطلب را مورد تأکید قرار داده اند:
پایه فلسفی عدد مقولات
اصل تعداد مقولات و بررسی اقسام آن بر پایه استقرا است:
تکیه گاه تقسیم و بیان انواع مقولات (جوهر و عرض) استقراء است و برهان مبنی بر این که مقوله ای بیش از موارد یافت شده وجود ندارد که اعمّ از همه این ها یا اعمّ از برخی از این ها باشد، اقامه نشده است (طباطبایی، همان : ص ۱۱۲).
مبانی تقسیم جواهر
اصل تقسیم مقولات، مبنای عقلی و منطقی ندارد. افزون بر این که برهانی مبنی بر زیاد نبودن مقولات از موارد مذکور، اقامه نشده، اصل این تقسیم نیز تقسیم عقلیِ منطقی نیست. این مطلب در بیان علّامه چنین آمده است:
این تقسیم (جوهر و عرض) تقسیم عقلی نیست که هر دو بین اثبات و نفی باشد؛ پس جوهر ترکیب یافته (جسم) از جوهر حالّ (صورت مادّی) و جوهر محلّ (هیولا و مادّه اولا) بنا به تحلیل احتمالی عقل (که عقلاً احتمال وجود داشته باشد)، در جسم منحصر نیست؛ بدین سبب عقلاً جائز است در جوهر، جوهر مادّی باشد که از مادّه و صورتی غیر از صورت جسمیه ترکیب یابد (امکان این که جوهری مادّی و غیر جسمی باشد وجود دارد)؛ امّا فیلسوفان با تکیه بر استقرایشان نوع مادّی اوّل را در جسم، منحصر (و مقصور) دانسته اند (۶۱)؛
پس بنابراین که مبنای تقسیم استقرا باشد، پای حسّ و تجربه به میدان کشیده می شود تا با تلاش های بی وقفه اش، یافته های حقیقی و واقعی از عالم حس را به پیشگاه فلسفه آورد؛ البتّهاستاد مطهری بدون ارائه دلیل و برهان، عدد جواهر را در پنج منحصر می داند که به نقد آن خواهیم پرداخت (طباطبایی، همان : ص ۱۱۷، مورد اختلاف استاد مطهری با علّامه : مطهری، همان ج ۷، ص ۱۸).
جوهر و عرض میان فیلسوفان غرب
بحث جوهر و عرض در فلسفه غرب نیز به شکلی دیگر مطرح شده است؛ برای مثال در فلسفه اپسینوزا، لایب نیتس، کانت، بارکلی و… (پاپکین، ۱۳۷۹ : ص ۱۵۸، ۱۹۰، ۳۰۲ و…)، مباحثی درباره این موضوع به چشم می خورد. با این که برخی از فیلسوفان غرب، اساساً منکر این گونه بحث از تحلیل های عقلی درباره حقایق هستند، با بررسی تاریخی، آثار فراوانی از موضوع می یابیم که در تفکّرات پیشینیانِ فلسفه غرب بسیار اساسی، و در شکل گیری تفکّر جدید بسیار مؤثّر بوده است (تیلور، ۱۳۷۹ و آرتور برت، ۱۳۶۹).
مادّه و صورت
مبانی عقلیِ تحلیلِ (تحلیل ذهنی) جسم (مادّه ثانیه) به مادّه اولا و صورت جسمیه، فلسفی است نه فیزیکی. بدین شرح که انسانِ هوشمند، هنگام مواجهه با محیطِ پیرامون، و ابزارها و وسائل موجود در آن، در ذهن خود یک شیء متصوّر درک می کند و آن هم جسمیت است؛ یعنی جسم به صورت جوهر خارجی. با تحلیل این مفهوم، می بیند فقط یک حقیقت نیست که متحقّق است، و با تحلیل عقل آن را به دو جزء آن هم دو جزء مستقل از هم که در مفهوم مستقلّند، تحلیل می کند. یکی صورت جسمیت است و دیگری مادّه جوهریِ آن صورت البتّه این دو جوهر به وجود واحدی (در خارج) تحقّق دارند (بعد فیلسوفان بحثی در تقدّم رتبی یکی از این دو دارند که فعلاً چندان ضرورت ندارد). در اصل، کار فلسفه این است که امور درک شده از خارج را در ذهن تحلیل کند و هر یک از موارد تحلیل شده را به کندوکاو نشسته، با تعریف آن ها، حقیقتشان را بیان کند (مطهری، همان : ج ۷، ص ۱۵۸).
از خصوصیات ذاتی جسم «بُعد دار» بودن است و فرقی نمی کند یک بعد، سه بعد، و یا بیش تر از آن بعد داشته باشد؛ زیرا در مواردی از اجسام خارجی تشخیص تعداد ابعاد خیلی مشکل است؛ برای مثال، در دایره یا استوانه، ابعاد سه گانه چگونه قابل تبیین است؟ یا هنگامی که جسمی دارای سه اندازه مساوی بُعد داشته باشد، کدام یک از آن ها طول و کدام یک عرض و کدام ارتفاع (یا عمق) خواهد بود؟ (شما جسمی با ابعاد ۱۰*۱۰*۱۰ را لحاظ کنید) . پاسخی برهانی برای این سؤالات وجود ندارد؛ امّا ما انسان ها به علّت انس داشتن با طبیعت سه بعدی، ابعاد کم تر و بیش تر برای مادّه را دور از ذهن می دانیم و با این همه بسی جای شگفتی است که برخی از فیلسوفان باتأکید، جسم را با ابعاد سه گانه نه کم تر و نه بیش تر تعریف می کنند. باید توجّه داشت که ابعادمتوجّه صورت جسمیه اند، نه حقیقت مادّه اولا، وحتّی نه حقیقت جسم (مطهری، همان : ج۷، ص۱۵۸).
صورت
صورت جوهری، امری تحلیلی است که در فلسفه غرب، بسیاری از اندیشه وران و عقل اندیشان غربی از آن با عنوان «کیفیات جسمانی یا مادّی» (کاپلستون، همان : ج ۸، ص ۲۲۴) بحث می کنند. صورت، در حقیقت، نقش بُعد و قالب جسم را بازی می کند و با مادّه اولا (در خارج) متّحد است. مادّه نیز حامل استعداد صورت های گوناگون نوعی در قالب صور جسمی خویش است؛ یعنی مادّه ذاتاً بالقوّه است که در صورت جوهری فعلیت دارد. حقیقت مادّه، هر لحظه و هر آنی هزاران هزار و بلکه بیش تر صورت به خود می گیرد (تبدیل صورت ها) که مجموع صورت ها در یک صورت جسمی به ما تداعی می شود؛ بدین سبب، عقل، مادّه را صرفاً جوهر بالقوّه و قابلی به شمار می آورد و صورت را جوهر بالفعل و فاعلی می شمارد.
«طرح» منطقی، برای سیستم فیزیکی (Physical system and ontological design)
در میان فیلسوفان و فیزیکدانان، نظریه اساسی درباره انرژی و مادّه وجود ندارد که با تکیه بر آن بتوانند تفسیری معقول و واقعی از حقیقتِ جاری در بستر هستی ارائه دهند. سیستم فیزیکی به سیستمی گفته می شود که دانشمندان را قادر می سازد تا پدیده های فیزیکی را در فرایندی هستی شناختی تبیین و تفسیر کرده، به کاویدن وقایع و حوادث میکروسکوپیک یا ماکروسکوپیک بپردازند (website: www.philosophy forums.com).
بررسی محتوایی مسأله: «بررسی جامع موضوع انرژی از دیدگاه فلسفی»
سؤالات اساسی در زمینه انرژی و ماهیت آن
در گفتار و آثار فیلسوفان گذشته در دوره اسلامی، اصل تبدّل صورت ها به صورت اصل مهم و اساسی به شمار می آید. مادّه اولا در صورت های جسمی گوناگونی به فعلیت می رسد که هر یک از صورت ها نیز نوبه نو، و دگرگون می شوند (درحکمت متعالیه اصطلاحاً به این نوبه نو شدن لبس بعد لبس گویند) (طباطبایی، همان: ص ۱۳۳) که به مجموع این صورت ها صورت های نوعیه گفته می شود و در حقیقت، با این تغییر و تبّدل در صورت ها است که جسم به جسمی دیگر تبدیل شده، اجسام مختلف در طبیعت پدید می آیند.
ابهامات و اشکالات فراوانی در مورد معادله هم ارزی هست که ما به این ابهامات از جنبه هایی که استاد مطهری مطرح کرده، می پردازیم و با دقّت کامل، مجموعه اشکالات و سؤالاتی را که از آثار مختلف استاد جمع آوری و دسته بندی کرده ایم، ملاحظه می کنیم باید توجّه داشته باشیم که استاد، این سؤالات را برای اثبات این که انرژی صورتی از مادّه است و نه جوهر مستقل، مطرح کرده، نه برای این که مسأله روشن تر شود تا به حقیقتی نایل آییم.
پاره ای سؤالات فلسفی درباره انرژی
در این نظریه جدید می گویند: مادّه تبدیل می شود به انرژی؛ ولی راجع به انرژی تحلیل نمی کنند که واقعیت انرژی چیست؛ یعنی تعریف نمی کنند ماهیتش را و در ماهیتش کاوش نمی کنند. همین قدر می گویند که چیزی به نام «انرژی» وجود دارد که جسم حالت مادّه بودن خودش را از دست می دهد و به صورت آن در می آید. ممکن است کسی سؤال کند:
پس از آن که جسم به صورت انرژی درآمد، آیا خود انرژی اجزا دارد یا ندارد؟
اگر اجزا دارد، آیا اجزایش یا خودش ابعاد دارد یا ندارد؟
اگر بگوییم خود انرژی ابعاد دارد، باز آن هم خودش مادّه است؛ چون مادّه ای که تا حالا می گفتیم غیر از شیئی که قابل ابعاد سه گانه باشد نبود. اگر ابعاد دارد پس نوعی از مادّه به نوعی دیگر از مادّه تبدیل شده است، نه این که مادّه به غیر مادّه تبدیل شده است؛ چون مادّه ای که تا حالا (می گفتیم یعنی مادّه ای که آن ها می گفتند) همان مادّه شیخ اشراقی است؛ یعنی شیئی که جرمیت دارد و قابل ابعاد سه گانه است. (شیخ اشراق منکر مادّه اولا است و مادّه را همان جسم خارجی می داند که دارای ابعاد سه گانه است).
اگر بگوییم نه انرژی خودش ابعاد دارد؛ یعنی چون مادّه نیست، پس ابعاد ندارد.
آیا نقل و انتقال دارد یا نه؟ نقل و انتقال که مسلّم دارد. در انرژی همواره صحبت از نقل و انتقال و حرکت است؛ مثلاً انرژی حرارتی از این جا به آن جا منتقل می شود.
اگر نقل و انتقال دارد، ناچار به صورت جوهر است، نه عرض؛ چون در عرض که امکان نقل و انتقال بدون جوهر نیست ناچار باید برای خود او یک جوهر در نظر گرفت. نمی توانیم بگوییم عرضی است از برای یک جوهری؛ چون آن جوهر خودش باید مادّه باشد. اگر بگوییم: انرژی همیشه سوار بر مادّه است؛ پس مادّه، تبدیل به انرژی نشده است. انرژی همیشه خودش با مادّه است. اگر ما به انرژی منفک از مادّه قائل باشیم و آن وقت انرژی منفک از مادّه حرکت و نقل و انتقال داشته باشد، یا جوهر است یا عرض؛ اگر عرض باشد که نمی تواند نقل و انتقال داشته باشد، باید جوهر باشد.
اگر جوهر باشد این سؤالات مطرح است:
اگر جوهری است، قابل اشاره حسّی است یا نه؟ یعنی آیا وضع و محاذات دارد؟
آیا می توانیم بگوییم این جا هست یا آن جا نیست؟ اگر نتوانیم بگوییم این جا هست یا مثلاً بگوییم همه جا هست و همه جا نیست، پس آن مجرّد است و حرکت دیگر در آن معنا ندارد. غیر مجرّد آن است که بگوییم این جا بود، این جا نیست، از این جا رفت به آنجا. آن ها قطعاً نمی گویند مجرّد است.
حالا که مجرد نیست آیا جوهر ]جسمانی[ است؟ ابعاد سه گانه دارد یا نه؟
اگر ابعاد سه گانه داشته باشد، می شود مادّه و اگر نداشته باشد، ناچار باید بگوییم به صورت نقطه جوهری یا خط جوهری یا سطح جوهری است؛ یعنی قائل شویم به جوهری که جسمانی باشد جوهری که قابل اشاره حسّی باشد ولی سه بعد نداشته باشد ؛ یعنی اگر بگوییم هیچ بعدی ندارد، می شود نقطه جوهری جزء لا یتجزای متکلّمین که براهین جزء لا یتجزا وجود آن را باطل می کند و اگر بگوییم نه، یک بعد دارد یا دو بعد دارد و سه بعد ندارد، گفته اند همان براهین جزء لا یتجزا در آن جا وارد می شود (مطهری، همان : ج ۷، ص ۱۵۰
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
محمودرضا قاسمی
سایت محمودرضا قاسمی
سایت حجت الاسلام محمودرضا قاسمی
تمامی خدمات و محصولات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.