menusearch
mr-qasemi.ir

روشن‌تر از آفتاب

جستجو
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ | ۱۴:۱۲:۵۹
۱۳۹۸/۲/۲۴ سه شنبه
(5)
(0)
روشن‌تر از آفتاب
روشن‌تر از آفتاب

 

مجموعه داستانی اثر: زهرا جمالی

 

در یکی از داستان‌های این کتاب می‌خوانید:

 

ساعت دوازده شب بود، سالن فرودگاه جای سوزن انداختن نبود، با کلی بدبختی فرزندم را روی شانه‌ام خواباندم. منتظر بودیم تا شماره‌ی پروازمان را اعلام کنند. دقایقی نگذشت که در کمال ناباوری نام مرا از پشت میکروفن اعلام کردند: خانم نسرین مشکاتی به حراست فرودگاه، خانم نسرین مشکاتی به حراست فرودگاه. تعجب کردم، از دنیای شیرین رویاهایم کنده شدم. هنوز به این چند روزی که در شهر مشهد بودم میاندیشیدم، آخر سر هم نشد که کنار آهو بایستم و عکس بیاندازم. در کنار هتل یک عکاسی بود که یک آهوی تاکسیدرمی شده روی پله‌های مغازهاش تعبیه شده بود. دوست داشتم کنار آهو می‌ایستادم، به نیت اینکه آهوی امام رضا باشم، اما فرصت نبود و خلاصه اینکه نشد، در لحظات آخر، قبل از اینکه هتل را ترک کنیم، در دلم به مولای رئوف گفتم‌ ای کاش قبل از اینکه از مشهد مقدسش خارج شوم، برای دقایقی هم که شده مرا آهوی خودش ببیند و ضمامنم باشد.

فهرست مطالب

گربه‌ها دعا می‌کنند
ضامن آهو
پنجره‌ای رو به آسمان
خوشمزه‌ترین آبنبات دنیا
حلقه‌ی مهر
مسافر نور
صاعقه
آن سوی سکوت
روشن‌تر از آفتاب
جاپای درد

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر