در آيات متعددي از قرآن کريم به مباحث علمي اشاره شده است. از آنجا که برخي از اين اشارات علمي در زمان نزول قرآن کشف نشده بود و بشر قرنها بعد به بخشي از آنها پي برد، طرح اين مطالب علمي در قرآن، اخبار غيبي و اعجاز علمي اين کتاب آسماني محسوب ميشود. در تفسير نمونه ذيل آيات علمي قرآن، اکتشافات و علوم روز مورد توجه بوده و اعجازهاي علمي آنها مشخص گرديده است.
در اين مقاله آياتي که در تفسير نمونه سخن از اعجاز علمي آنها به ميان آمده است، گردآوري و در پاره اي از موارد تحليل شده است. اين موارد 14 موضوع است که عبارتند از:
تزيين آسمان با ستارگان؛ جايگاه و مسير مشخص ستارگان؛ حرکت دوراني و جرياني خورشيد؛ حرکت زمين؛ قانون جاذبه؛ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران؛ زوجيت در گياهان؛ رستاخيز انرژيها؛ تشکيل تمام اجسام از اتم؛ زندگي اجتماعي زنبور عسل؛ آفرينش انسان از علق؛ شکل گيري استخوان ها در جنين؛ رقيق تر بودن هوا در ارتفاعات و بريدگي ميان رشته کوهها
مقدمه
اعجاز علمي از مهمترين ابعاد اعجاز قرآن در عصر حاضر است. تفسير ارزشمند «نمونه» نوشته مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي و همکاران از جمله تفاسيري است که نسبت به اعجاز علمي قرآن کريم رويکردي مثبت و متعادل دارد. شيوه اين تفسير استخدام علوم در فهم، تفسير و بيان اعجاز علمي قرآن است و تلاش کرده است تا از علوم قطعي در اين راستا استفاده کند نه اینکه نظريههاي اثبات نشده را بر قرآن تحميل نماید.
مؤلف محترم در تفسير آيه شريفه ذلِکَ الْکِتَابُ لاَرَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ (بقره/ 2) مينويسد: «جالب اينکه گذشت زمان نه تنها طراوت قرآن را نميکاهد، بلکه با پيشرفت علوم و برداشته شدن پرده از روي اسرار کائنات، حقائق قرآن روشنتر ميگردد و هر قدر علم به سوي تکامل پيش ميرود، درخشش اين آيات بيشتر ميشود. اين يک ادعا نيست، واقعيتي است که به خواست خدا در لابهلاي همين کتاب تفسير به آن پي خواهيم برد» (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 1/ 66).
همچنين ذیل تفسير آيه 89 از سوره مبارکه اسراء مينويسد:
«اين آيه در واقع، بيان يکي از جنبههاي اعجاز قرآن يعني جامعيت آن است. به راستي اين تنوع محتويات قرآن، آن هم از انساني درس نخوانده عجيب است؛ چرا که در اين کتاب آسماني، هم دلايل متين عقلي با ريزهکاريهاي مخصوصش در زمينه عقاید آمده و هم بيان احکام متين و استوار بر اساس نيازمنديهاي بشر در همه زمينهها. هم بحثهاي تاريخي قرآن در نوع خود بينظير، هيجانانگيز، بيدارگر، دلچسب، تکاندهنده و خالي از هر گونه خرافه است و هم مباحث اخلاقيش که با دلهاي آماده همان کار را ميکند که باران بهار با زمينهاي مرده! مسائل علمي که در قرآن مطرح شده، پرده از روي حقايقي بر ميدارد که حداقل در آن زمان براي هيچ دانشمندی شناخته نشده بود» (همان، 12/ 276).
همچنين در جاي ديگر تفسير نمونه بیان میدارد: «ميدانيم قرآن يک کتاب علوم طبيعي نيست، بلکه يک کتاب انسانسازي است و بنابراين، نبايد انتظار داشت که جزئيات اين علوم از قبيل مسائل مربوط به تکامل، تشريح، جنينشناسي، گياهشناسي و مانند آن در قرآن مطرح شود، ولي اين مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحثهاي تربيتي اشارة کوتاهي به قسمتهايي از اين علوم در قرآن بشود» (همان، 11/ 81).
با توجه به اين رويکرد، به بررسی موارد چهاردهگانهاي از اعجاز علمی که در اين تفسير بیان شده، میپردازیم.
1ـ تزيين آسمان با ستارگان
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْکَوَاکِبِ (الصافات/ 6)؛ «در حقيقت، ما آسمان نزديک را با زيور سيّارات آراستيم».
نکتة علمي
خداي متعال در آيه فوق ميفرمايد: «آسمان پایين را با کواکب تزيين کرديم»، در حالي که فرضيهاي که در آن زمان بر افکار و دانشمندان حاکم بود ميگفت فقط آسمان بالا (آسمان هشتم طبق فرضيه بطلميوس) آسمان ستارگان ثوابت است.
ولي چنان که ميدانيم، بطلان اين فرضيه اثبات شده و عدم پيروي قــرآن از فرضية نادرست مشهور آن زمان، خود معجزه زندهاي از اين کتاب آسماني است (همان، 19/17).
نکته جالب ديگر اينکه از نظر علم امروز مسلم است که چشمک زدن زيباي ستارگان به خاطر قشر هوايي است که اطراف زمين را فرا گرفته و آنها را به اين کار وا ميدارد و اين با تعبير «السماء الدنيا»؛ (آسمان پايين) بسيار مناسب است، اما در بيرون جو زمين، ستارگان حالت زیبای چشمک زنی را ندارند.
2ـ جايگاه و مسير مشخص ستارگان
فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (واقعه/ 75 و 76)؛ «و به جايگاه ستارگان، سوگند ياد مىکنم! و مسلماً، آن سوگند بزرگى است، اگر (بر فرض) بدانيد!».
نکتة علمي
امروزه براي ما روشن شده است که ستارگان آسمان هر کدام جايگاه مشخصي دارد و مســير و مدار آنها که طبق قانون جاذبه و دافعه تعيين ميشود، بسيار دقيق و حساب شده است. سرعت سير هر کدام از آنها با برنامه معيني انجام ميپذيرد. اين مسأله گرچه در کرات دور دست دقيقاً قابل محاسبه نيست، اما در منظومه شمسي که خانواده ستارگان نزديک به ما را تشکيل ميدهد، دقيقاً مورد بررسي قرار گرفته و نظام مدارات آنها به قدري دقيق و حساب شده است که انسان را به شگفتي وا ميدارد.
هنگامي که به اين نکته توجه کنيم که طبق گواهي دانشمندان تنها در کهکشان ما حدود يک هزار ميليون ستاره وجود دارد و در جهان، کهکشانهاي زيادي موجود است که هر کدام مسير خاصي دارد، به اهميت اين سوگند قرآن بیشتر پی میبریم.
همچنين دانشمندان فلکي معتقدند اين ستارگان که تعداد آنها بیش از ميلياردها عدد است، فقط قسمتي از آنها را با چشم غيرمسلح ميتوان ديد و قسمت بسيار بيشتري را جز با تلسکوبها نميتوان ديد. حتی قسمتي از آنها با تلسکوب هم دیدهشدنی نيست، بلکه فقط با وسائل خاصي ميتوان از آنها عکسبرداري کرد و همه اينها در مدار مخصوص خود شناورند و هيچ احتمال نیز وجود ندارد که يکي از آنها در حوزة جاذبه ستاره ديگري قرار گيرد يا با ستاره ديگری تصادف کند. در واقع، چنين تصادفي همانند اين است که فرض کنيم يک کشتي اقيانوسپيما در درياي مديترانه با کشتي ديگري در اقيانوس کبير تصادف کند، در حالي که هر دو کشتي به يکسو و با سرعت واحدي در حرکتند. چنين احتمالي اگر محال نباشد، لااقل بعيد است. با توجه به اين اکتشافات علمي از وضع ستارگان اهميت سوگند بالا بیشتر روشن ميگردد؛ از اینرو، آيه بعد ميافزايد: وَإِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ (واقعه/ 76)؛ «و مسلماً، آن سوگند بزرگى است، اگر (بر فرض) بدانيد!». این آیه به خوبي گواهي ميدهد که علم و دانش بشر در آن زمان اين حقيقت را به طور کامل درک نکرده بود و اين خود که در عصري که شايد هنوز عدهاي ميپنداشتند ستارگان ميخهاي نقرهاي هستند که بر سقف آسمان کوبيده شدهاند، يک اعجاز علمي قرآن به شمار ميرود. يک چنين بياني، آن هم در محيطي که به حق محيط جهل و ناداني بود، محال است از يک انسان عادي صادر شود (همان، 23/ 265).
3ـ حرکت دوراني و جرياني خورشيد
وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَااللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِوَکُلٌّ فِي فَلَکٍ يَسْبَحُونَ (يس/ 38ـ40)؛ «و خورشيد که تا قرارگاهش روان است؛ اين اندازهگيرى (خداى) شکستناپذير داناست * و ماه را برايش منزلگاههايى قرار داديم، تا اينکه همچون شاخک ديرينه [قوسى شکلِ زرد رنگ] برگردد * نه خورشيد برايش سزاوار است که ماه را دريابد، و نه شب بر روز پيشى گيرنده است؛ در حالى که هريک در مدارى شناورند».
نکتة علمي
آن روز که اين آيات نازل شد، فرضيه هيأت بطلميوس با قدرت هر چه تمام بر محافل علمي حاکم بود. طبق اين فرضيه، اجرام آسماني به خودي خود گردشي نداشتند، بلکه در دل افلاک که اجسامي بلورين و همچون طبقات پوست پياز روي هم متراکم بودند، ميخکوب شده بودند و حرکت آنها تابع حرکت افلاکشان بود؛ بنابراين، در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومي داشت و نه حرکت طولي و جرياني آن، اما بعد از فرو ريختن پايههاي فرضية بطلميوس در پرتو کشفيات قرون اخير و آزاد شدن اجرام آسماني از قيد و بند افلاک بلورين، اين نظريه قوت گرفت که خورشيد در مرکز منظومه شمسي ثابت و بيحرکت است و تمام منظومه شمسي پروانهوار به گرد آن ميچرخند. در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق که حرکت طولي و دوراني را به خورشيد نسبت ميداد، روشن نبود تا اينکه باز علـم به پيشرفت خود ادامـه داد و حرکتهایی براي خـورشيد ثابت شد حرکتهایی از قبیل:
1ـ حرکت وضعي آن به دور خودش؛
2ـ حرکت طولي آن همراه منظومه شمسي به سوي نقطه مشخصي از آسمان؛
3ـ حرکت دوراني آن همراه مجموعه کهکشاني که جزیي از آن است.
و بدين ترتيب، يک معجزه ديگر علمي برای قرآن به اثبات رسيد.
براي روشنتر شدن اين مسأله، قسمتي از بحثي را که در يکي از دايرةالمعارفها پيرامون حرکت خورشيد آمده است، در اينجا ميآوريم.
خورشيد داراي حرکات ظاهري (حرکت يومي و حرکت ساليانه) و حرکات واقعي است. خورشيد در حرکت يومي و حرکت ظاهري کره آسمان شرکت دارد. در نيمکره ما از مشرق طلوع ميکند، در طرف جنوب از نصف النهار محل ميگذرد و در مغرب غروب مينماید. عبور آن از نصف النهار (ظهر حقيقي) را مشخص ميسازد. خورشيد، حرکت (ظاهري) ساليانهاي به دور زمين نيز دارد که هر روز آن را نزدیک يک درجه از مغرب به طرف مشرق ميبرد. در اين حرکت، خورشيد سالي يکبار از مقابل برجها ميگذرد. مدار اين حرکت در صفحه دائرة البروج واقع است. اين حرکت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است، اعتدالين و انقلاب و ميل کلي مربوط به آن، و سال شمسي مبتني بر آن است.
علاوه بر اين، حرکات ظاهري حرکت دوراني کهکشان، خورشيد را با سرعت حدود يک ميليون و يکصد و سي هزار کيلومتر در ساعت در فضا ميگرداند، اما در داخل کهکشان ثابت نيست بلکه با سرعتي قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد کيلومتر در ساعت! به جانب صورت فلکي حرکت ميکند و اينکه ما از اين حرکت سريع خورشيد در فضا بيخبريم، به سبب دوري اجرام فلکي است که مأخذ تشخيص اين حرکت وضعي خاص نيز هست. دوره حرکت وضعي خورشيد در استواي آن حدود بيست و پنج شبانه روز ميباشد (همان، 18/ 388).
بررسي
درباره انطباق حرکتهاي خورشيد با آيات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است:
نکته اول ـ سه احتمال در کلمه «مستقر» وجود دارد؛ مصدر ميمي اسم مکان و اسم زمان. همچنين چند احتمال در معناي لام در «لمستقر» وجود دارد؛ به معني «الي»، «في» و به معنی غایت. همچنين در مورد کلمه «جريان» چهار احتمال وجود دارد؛ حرکت انتقالي طولي، حرکت وضعي، ادامه حيات زماني و حرکت دروني خورشيد.
با ترکیب اين احتمالات با يکديگر 36 احتمال در معناي آيه متصور است که ممکن است همه اين احتمالات مراد آيه باشد.
پس اين احتمال هم وجود دارد که جريان (حرکت) ديگري هم براي خورشيد وجود داشته باشد که هنوز کشف نشده باشد و آن هم مراد باشد؛ از اينرو، نميتوان به طور قطعي گفت که مقصود آيه يکي از اين احتمالات است و دیگر احتمالات شناخته شده يا کشف نشده را نفی کرد. البته ظاهر آيات 37ـ40 سوره يس، همان معناي حرکت دوراني خورشيد در يک مدار ثابت است که با واژه «يسبحون» در ذيل آيه تأييد ميشود.
نکته دوم ـ حرکت انتقالي خورشيد به طرف يک مکان نامعلوم را ميتوان از کلمه «لمستقر» استفاده کرد، اما تعيين اين مکان (ستاره وگا يا...) يا تحميل آن بر آيه قرآن صحيح به نظر نميرسد؛ چرا که تعيين قطعي اين مکان مشخص نيست؛ لذا نميتوان مکانهاي حدسي را به قرآن نسبت داد.
نکته سوم ـ اشارات صريح قرآن به حرکت خورشيد ـ هر کدام از معاني حرکت و جريان را که در نظر بگيريم ـ از مطالب علمي قرآن و نوعي رازگويي است؛ چون قرآن کريم در زماني سخن از مدار (فلک) خورشيد و جريان و حرکت واقعي آن گفته که هيأت بطلميوسي فقط همين حرکت کاذب را به رسميت ميشناخت و اين مطلب، عظمت علمي قرآن و آورنده آن، یعنی پيامبر اکرم9 را نشان ميدهد.
نکته چهارم ـ در مورد اينکه آيا اين اشارات علـمي قـــرآن اعجاز علمـي آن را اثبات ميکند يا خير، ميتوان تفصيل قایل شد؛ بدین معنی که بگویيم بخشي از اين حرکتها قبلاً توسط کتاب مقدس گزارش نشده بود، بلکه توسط قرآن و بر خلاف هيأت بطلميوسي بيان شده است، پس اعجاز علمي قرآن است. آنچه کتاب مقدس از آن خبر داده، همان جملهاي است که ميگويد: و «خورشيد» مثل پهلوان از دويدن در ميدان شادي ميکند» (کتاب مقدس، کتاب مزامير، 19/ 5). از اين جمله فقط حرکت انتقالي دوراني خورشيد استفاده ميشود؛ چون پهلوانان در ميادين به طرف جلو و به صورت دوراني ميدوند.
اما حرکتهاي ديگر مثل حرکت انتقالي طولي، حرکت وضعی، حرکت زماني و حرکت دوراني خورشيد از ابتکارات قرآن است که اعجاز علمي آن را ثابت ميکند (رضایی اصفهانی، پژوهشی دراعجاز علمی قرآن، 1/ 169).
4ـ حرکت زمين
وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ کُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ (نمل/ 88)؛ «کوهها را ميبيني و آنها را ساکن و جامد ميپنداري، در حالي که مانند ابر در حرکتند. اين صنع و آفرينش خداوندي است که همه چيز را متقن آفريده است. او از کارهايي که شما انجام ميدهيد، آگاه است».
نکتة علمي
قرآن در اين آيه به مسأله مبدأ و معاد و نشانههاي قدرت و عظمت خداوند در عالم هستي و همچنين حوادث رستاخيز پرداخته است.
بسياري از مفسران معتقدند این آيه به حوادث آستانه رستاخيز اشاره دارد؛ چرا که ميدانيم در پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر، زلزلهها، انفجارها و دگرگونيهاي عظيم واقع ميشود و کوهها از هم متلاشي ميگردند. اين نکته در بسياري از سورههاي آخر قرآن صريحاً آمده است. قرار گرفتن اين آيه در ميان آيات رستاخيز، دليل و گواه اين تفسير است، ولي قراین فراواني در آيه وجود دارد که تفسير ديگري را تأييد ميکند و آن اينکه آيه فوق از قبيل آيات توحيد و نشانههاي عظمت خداوند در همين دنياست و به حرکت کره زمين که براي ما محسوس نيست، اشاره ميکند. در توضيح این تفسیر، مطالب زیر جالب توجه است:
1. آيه ميگويد: گمان ميکني کوهها جامد و ساکنند، در حالي که همچون ابر در حرکتند. معلوم است اين تعبير با حوادث آغاز رستاخيز سازگار نيست؛ چرا که اين حوادث به قدري آشکار است که به تعبير قرآن از مشاهده آنها مادران کودکان شيرخوار خود را فراموش ميکنند و زنان باردار سقط جنين مينمايند و مردم از شدت وحشت همچون مستانند، در حالي که مست نيستند.
2. تشبيه به حرکت ابرها متناسب حرکات يکنواخت و نرم و بدون سر و صداست نه انفجارهاي عظيمي که صداي رعدآسايش، گوشها را کر ميکند.
3. تعبير بالا نشان ميدهد، در عين اينکه کوهها ظاهراً ساکنند، در واقع، در همان حال به سرعت حرکت ميکنند؛ يعني آیه دو حالت از يک شيء را در آن واحد بيان ميکند.
4. تعبير به اتقان که به معني منظم ساختن و محکم نمودن است نيز تناسب با زمان برقراري نظام جهان دارد، نه زماني که اين نظام فرو ميريزد و متلاشي و ويران ميگردد.
5. جمله إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ مخصوصاً با توجه به اينکه «تفعلون» فعل مضارع است، نشان ميدهد که مربوط به اين دنياست؛ چرا که ميگويد: او از اعمالي که شما در حال و آينده انجام ميدهيد با خبر است؛ لذا اگر مربوط به پايان اين جهان بود، ميبايست گفته شود «ما فعلتـم» (کاري که انجام داديد). از مجموع اين قراین دقيقاً چنين استفاده ميشود که اين آيه يکي ديگر از عجایب آفرينش را بيان ميکند.
نتيجهاي که از تفسير آيه ميگيريم، اين است که اين کوهها که ما آنها را ساکن ميپنداريم، با سرعت زياد در حرکتند. مسلّماً حرکت کوهها بدون حرکت زمينهاي ديگر که به آنها متصل است، معني ندارد و به اين ترتيب معني آيه چنين ميشود که زمين با سرعت حرکت ميکند، همچون حرکت ابرها. طبق محاسبات دانشمندان امروز سرعت سير حرکت زمين به دور خود نزديک به 30 کيلومتر در هر دقيقه است و سرعت سير آن در حرکت انتقالي به دور آفتاب از اين هم بيشتر است.
اینکه چرا قرآن کوهها را مرکز بحث قرار داده، شايد بدين جهت است که کوهها از نظر سنگيني و وزن و پا بر جایي ضربالمثلاند و براي تشريح قدرت خداوند نمونه خوبی هستند؛ زیرا آنجا که کوهها با اين عظمت و سنگيني به فرمان خدا (همراه زمين) حرکت کنند، قدرت او بر هر چيز به ثبوت ميرسد. به هر حال، آيه مورد نظر از معجزات علمي قرآن است؛ زيرا ميدانيم نخستين دانشمنداني که حرکت کره زمين را کشف کردند، گاليله ايتاليایي و کپرنيک لهستاني بودند که در اواخر قرن 16 و اوائل قرن 17 م. اين عقيده را برملا کردند، هر چند ارباب کليسا به شدت آنها را محکوم کرده، تحت فشار گذاشتند. با این حال میبینیم که قرآن مجيد حدود يکهزار سال قبل از آن دو، پرده از روي اين حقيقت برداشت و حرکت زمين را به صورت فوق به عنوان يک نشانه توحيد مطرح ساخت (همان، 15/ 563).
بررسي
در مورد حرکت زمين چند نکته لازم است که بيان شود.
نکته اول ـ به طور کلي ميتوان نتيجه گرفت که حرکت زمين اجمالاً مورد پذيرش قرآن کريم بوده است؛ هر چند اين آيات به حرکتهاي متفاوت زمين اشاره ميکند و تنها يک حرکت خاص را در نظر ندارد.
نکته دوم ـ تعبيرات قرآن و اشارات علمي آن به حرکت زمين، بر خلاف هيأت بطلميوسي حاکم بر فضاي علمي زمان نزول قرآن است؛ چرا که در هيأت بطلميوسي زمين را ساکن و مرکز جهان ميدانستند، اما قرآن سخن از حرکت آن گفته است و اين يکي از مطالب علمي حق و صادق قرآن بود که حدود 9 قرن بعد از نزول آن توسط امثال کپرنيک به اثبات رسيد و اين گونه عظمت قرآن و پيامبر9 را اثبات میکند.
نکته سوم ـ خبر دادن قرآن از حرکت زمين، هر چند که عظمت قرآن را ميرساند، اعجاز علمي قرآن به شمار نمیرود؛ چرا که افرادي مثل فيثاغورث، فلوته خوس، ارشميدس، استرخوس ساموسي و کليانتوس آسوسي قبل از بطلميوس قایل به حرکت زمين شده بودند. پس قبل از اسلام دو ديدگاه در محافل علمي جهان در مورد حرکت و سکون زمين بوده است که ديدگاه حاکم و مشهور همان سکون زمين يعني نظريه بطلميوس بود و ديدگاه مغلوب همان حرکت زمين بود.
اعجاز علمي قرآن وقتي ثابت است که قرآن نظريهاي را ابراز کند و کسي نتواند مثل و مانند آن را به صورت عادي بياورد، در حالي که نظرية حرکت زمين قبل از قرآن آورده شده بود، ولي مشهور نبود؛ هر چند اين مطلب ضرري به عظمت قرآن نميزند چرا که قرآن در عصري که مشهور دانشمندان مقهور نظريه سکون زمين بطلميوس بودند، شجاعانه و با صراحت بر خلاف آن سخن گفت و مطالب علمي حق و صادقي را به جهان عرضه کرد که قرنها بعد به صورت قطعي به اثبات رسيد (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 185).
5 ـ قانون جاذبه
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوي عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّکُم بِلِقَاء رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ (رعد/ 2)؛ «خدا کسى است که آسمانها را، بدون ستونهايى که آنها را ببينيد، برافراشت؛ سپس بر تخت (جهاندارى) تسلّط يافت؛ و خورشيد و ماه را رام ساخت هر کدام تا سرآمد معيّنى رواناند. کارها را تدبير مىکند؛ آيات (و نشانههاى خود) را شرح مىدهد؛ تا شايد شما به ملاقات پروردگارتان يقين پيدا کنيد».
نکته علمي
اين آيه با توجه به حديثي که در تفسير آن وارد شده است، پرده از روي يک حقيقت علمي برداشته که در زمان نزول آيات بر کسي آشکار نبود؛ چرا که در آن زمان گمان ميکردند آسمانها به صورت کراتي تو در تو همانند طبقات پياز روي هم قرار دارند و چنين کراتي طبعاً هيچ کدام معلّق و بيستون نیست، بلکه هر کدام بر ديگري تکيه دارد، ولي حدود هزار سال بعد از نزول اين آيات، علم و دانش بشر به اينجا رسيد که افلاک پوست پيازي، به کلي موهوم است و آنچه واقعيت دارد، اين است که کرات آسمان هر کدام در مدار و جايگاه خود معلّق و ثابتند بيآنکه تکيهگاهي داشته باشند و تنها چيزي که آنها را در جاي خود ثابت ميدارد، تعادل قوة جاذبه و دافعه است که يکي با جرم اين کرات ارتباط دارد و ديگري به حرکت آنها. اين تعادل جاذبه و دافعه به صورت يک ستون نامریي، کرات آسمان را در جاي خود نگه داشته است.
حديثي که از امير مؤمنان علي7 در اين زمينه نقل شده، بسيار جالب است. طبق اين حديث امام فرمود: «هذه النجوم التي في السماء مدائن مثل المدائن التي في الارض مربوطة کل مدينة الي عمود من نور؛ اين ستارگاني که در آسمانند، شهرهایي هستند همچون شهرهاي روي زمين که هر شهري با شهر ديگر (هر ستارهاي با ستاره ديگر) با ستونـــي از نور مربوط است» (مجلسی، بحارالانوار، 55/ 91).
آيا تعبيري روشنتر و رساتر از ستون نامریي يا ستوني از نور در افق ادبيات آن روز براي ذکر امواج جاذبه و تعادل آن با نيروي دافعه پيدا ميشد؟ سپس ميفرمايد: خداوند بعد از آفرينش اين آسمانهاي بيستون که نشانه بارز عظمت و قدرت بيانتهاي اوست، بر عرش استيلا يافت؛ يعني حکومت عالم هستي را به دست گرفت (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 10/ 111). همچنين در تفسير نمونه ذيل آيه 10 سوره لقمان در باره نيروي جاذبه چنين آمده است:
عمد (بر وزن قمر) جمع عمود به معني ستون است و مقيد ساختن آن به «ترونها» دليل بر اين است که آسمان ستونهاي مریي ندارد. مفهوم اين سخن آن است که ستونهایي دارد، اما غير قابل رؤيت نيست. تعبيري که دراين آيه به کار رفته است، اشاره لطيفي است به قانون جاذبه و دافعه که همچون ستوني بسيار نيرومند اما نامرئي، کرات آسماني را در جاي خود نگه داشته است.
در حديثى که حسين بن خالد از امام على بن موسى الرضا7 نقل کرده، به اين معنى تصريح شده است. ایشان فرمودند: «سبحان اللَّه، اليس اللَّه يقول بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها؟ قلت بلى، فقال: ثم عمد و لکن لا ترونها؛ منزه است خدا، آيا خداوند نمىفرمايد بدون ستونى که آن را مشاهده کنيد؟ راوى مىگويد: عرض کردم: آرى، فرمود: پس ستونهايى هست ولى شما آن را نمىبينيد» (تفسیر القمی، 2/ 125.
به هر حال، جمله فوق يکي از معجزات علمي قرآن مجيد است (همان، 17/ 29).
بررسي
در مورد انطباق قانون جاذبه عمومي با آيات مورد بحث، تذکر چند نکته لازم است.
نکته اول ـ در تفسير «بغير عمد ترونها» به نيروي جاذبه دو نکته تأملبرانگیز است.
الف) آنکه کلمه «عمد» جمع است و به معني «ستونها» ميباشد. پس هر چند تفسير آن به نيروي جاذبه ممکن است، ولي امکان دارد که مقصود از ستونها چندين نيروي متفاوت باشد که يکي از آنها نيروي جاذبه است و چه بسا آیندگان با پیشرفت علم آن را کشف کنند. پس حصر عمد (ستونها) در نيروي جاذبه، صحيح به نظر نميرسد.
ب) «سماوات» در قرآن معاني متعددي دارد؛ مثل: جهت بالا، جوّ زمين، کرات آسماني، آسمانهاي معنوي، ستارگان، سيارات و... . در اينجا در صورتي تفسير آيه به نيروي جاذبه صحيح است که آسمان را به معناي «کرات آسماني» معنا کنيم.
اما با توجه به سياق آيه 10 سوره لقمان که در مورد نزول باران از آسمان سخن ميگويد و آسمانها را در مقابل زمين به کار ميبرد و در آيه 2 و 3 سوره رعد که به دنبال ذکر آسمانها از خورشيد و ماه و سپس زمين سخن ميگويد، معلوم ميشود که قدر متقين از آسمان در اين موارد، همان آسمان مادي يعني کرات آسماني يا طبقات جوّ زمين و... است.
نکته دوم ـ در مورد آيه 41 سوره فاطر نيز سه نکته تأملبرانگیز است.
يکي اينکه در اينجا هم بايد «آسمانها» را به معناي کرات آسماني فرض کنيم.
دوم اينکه نگهداري آسمان و زمين توسط خدا را به معناي نگهداري آنها توسط نيروي جاذبه معنا کنيم. آري، ممکن است که خداوند توسط وسايل و نيروهاي متعددي آسمانها و زمين را نگهدارد تا منحرف نشوند که نيروي جاذبه يکي از آنهاست نه تمام آنها. پس انحصار معناي آيه فوق در نيروي جاذبه صحيح نيست.
سوم اينکه اين آيه دو تفسير دارد و بر اساس يکي از آنها قابل انطباق با نيروي جاذبه است.
نتيجه آنکه احتمال دلالت آيات 10 سوره لقمان و آيه 2 سوره رعد بر نيروي جاذبه قوي است، ولي معناي آنها منحصر در نيروي جاذبه نيست، بلکه نيروي جاذبه يکي از مصاديق «عمد» (ستونها) میباشد. به هر حال، اين يک اشاره علمي قرآن به شمار ميآيد که با توجه به عدم اطلاع مردم و دانشمندان عصر نزول قرآن از نيروي جاذبه، عظمت قرآن کريم را در بيان اسرار علمي روشن ميسازد و ميتواند اعجاز علمي قرآن به شمار آيد (رضایی اصفهانی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، 1/ 155).
6ـ آماده شدن زمين براي زراعت به وسيله باران
فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا (عبس/ 24ـ 28)؛ «و انسان بايد به غذايش نظر کند؛ که ما آب را با بارشى فرو ريختيم؛ سپس زمين را کاملاً شکافتيم؛ و در آن دانه (ها) رويانديم؛ و (نيز) انگور و سبزى».
نکته علمي
در آغاز، سطح زمين را قشر عظيمي از سنگها پوشانده بود. بارانهاي سيلابي پي در پي فرو باريدند و سنگها را شکافتند. ذرات آن را جدا کردند و در قسمتهاي گود زمين گستردند و به اين ترتيب تودة خاک قابل زراعت تشکيل شد و هم اکنون نيز سيلابها قسمتي از آنها را در خود حل کرده، به دريا ميريزند. اما خاکهاي جديدي که به وسيله برف و باران مجدداً تشکيل ميشود، جاي آن را ميگيرد وگرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتي ميشد. به اين ترتيب آيه اشاره به يکي از معجزات علمي قرآن است که نشان ميدهد اول بارانها فرو ميبارند و سپس زمينها شکافته ميشوند و آماده زراعت ميگردند. نه تنها در روزهاي نخست اين عمل صورت گرفته که امروز نيز ادامه دارد (مکارم شیرازی، تفسير نمونه، 26/ 148).
7ـ زوجيت در گياهان
وَهُوَ الَّذِي مَدَّ الأَرْضَ وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنْهَارًا وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِکَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ (رعد/ 3)؛ «و او کسى است که زمين را گسترانيد؛ و در آن [کوههاى] استوار و جوىها قرار داد؛ و از همه محصولات، در آن، يک جفت دوتايى قرار داد؛ روز را به شب مىپوشاند؛ قطعاً در آن [ها] نشانههايى است براى گروهى که تفکّر مىکنند».
نکته علمی
عبارت وَمِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ اشاره دارد به اينکه ميوهها موجودات زندهاي هستند که داراي نطفههاي نر و ماده ميباشند که از طريق تلقيح، بارور ميشوند.
اگر لينه، دانشمند و گياهشناس معروف سوئدي، در اواسط قرن 18 م. موفق به کشف اين مسأله شد که زوجيت در جهان گياهان تقريباً يک قانون عمومي و همگاني است و گياهان نيز همچون حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده، بارور ميشوند و ميوه ميدهند، قرآن مجيد در يکهزار و صد سال قبل از آن، اين حقيقت را فاش ساخته است. اين خود يکي از معجزات علمي قرآن مجيد است که بيانگر عظمت اين کتاب بزرگ آسماني ميباشد.
شکي نيست که قبل از لينه بسياري از دانشمندان اجمالاً به نر و ماده بودن بعضي از گياهان پي برده بودند، حتي مردم عادي ميدانستند که مثلاً اگر نخل را بر ندهند يعني از نطفه نر روي قسمتهاي ماده گياه نپاشند، ثمر نخواهد داد، اما هيچ کس به درستي نميدانست که اين يک قانون تقريبا همگاني است تا اينکه لينه موفق به کشف آن شد، ولي همان گونه که گفتيم، قرآن قرنها قبل از وي، از آن پرده برداشته بود.
در قرآن مجيد آيات فراواني است که پرده از روي يک سلسله اسرار علمي که در آن زمان از چشم دانشمندان پنهان بوده، برداشته است که اين خود نشانهاي از اعجاز و عظمت قرآن است و محققاني که در باره اعجاز قرآن بحث کردهاند، غالباً به قسمتي از اين آيات اشاره نمودهاند (همان، 10/ 119).
8 ـ رستاخيز انرژيها
الَّذِي جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (يس/80)؛ «(همان) کسى که براى شما از درخت سبز، آتشى قرار داد و شما در هنگام (نياز) از آن (آتش) مىافروزيد».
نکته علمي
نخستين تفسيري که بسياري از مفسران براي اين آيه ذکر کردهاند و معني ساده و روشني است که براي عموم مردم قابل فهم ميباشد، چنین است: در اعصار قديم در ميان عربها اين امر رایج بود که براي آتش افروختن از چوب درختان مخصوصی به نام مرخ و عفار که در بيابانهاي حجاز ميرویيد، استفاده ميکردند. مَرخ (بر وزن چرخ) و عَفار (بر وزن تبار) دو نوع چوب آتش زنه بود که اولي را زير قرار ميدادند و دومي را روي آن ميزدند و مانند سنگ آتشزنه جرقه از آن توليد ميشد. در واقع، به جاي کبريت امروز، از آن استفاده ميکردند.
قرآن ميگويد: آن خدايي که ميتواند از اين درختان سبز آتش بيرون بفرستد، قدرت دارد که بر مردگان لباس حيات بپوشاند. آب و آتش دو چيز متضاد است. کسي که ميتواند آنها را در کنار هم قرار دهد، اين قدرت را دارد که حيات را در کنار مرگ و مرگ را در کنار حيات قرار دهد! آفرين بر آن هستي آفرين که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش نگاه ميدارد. مسلماً براي او پوشانيدن لباس زندگي بر اندام انسانهاي مرده کار مشکلي نيست.
اگر از اين معني، گام فراتر بگذاريم، به تفسير دقيقتري ميرسيم.
خاصيت آتشافروزي به وسيله چوب درختان، منحصر به چوبهاي مرخ و عفار نيست، بلکه اين خاصيت در همه درختان و تمام اجسام عالم وجود دارد؛ هر چند دو چوب مزبور بر اثر مواد و وضع مخصوصشان، آمادگي بيشتري براي اين کار دارند.
خلاصه اينکه تمام چوبهاي درختان اگر محکم به هم بخورند، جرقه ميدهند حتي چوب درختان سبز؛ به همين دليل، گاه آتشسوزيهاي وسيع و وحشتناکي در دل جنگلها روي ميدهد که هيچ انساني عامل آن نیست، بلکه فقط وزش شديد بادها و طوفانهايي که شاخههاي درختان را محکم به هم میکوبد و از ميان آنها جرقهاي در ميان برگهاي خشک میافتد، سپس وزش باد به آن آتش دامن زده، عامل اصلي آتشسوزی میشود. اين همان جرقة الکتريسته است که بر اثر اصطکاک و مالش آشکار مي گردد و همان آتشي است که در دل همه ذرات موجودات جهان نهفته است و به هنگام اصطکاک و مالش خود را نشان ميدهد و از شجر اخضر نار ميآفريند! اين تفسير وسيعتري است که چشمانداز جمع اضداد را در آفرينش گستردهتر ميکند و بقا را در فنا واضحتر نشان ميدهد.
در اينجا تفسير سومي است که عميقتر است و به کمک دانشهاي امروز به آن دست يافتهايم که ما نام آن را رستاخيز انرژيها گذاردهايم.
توضيح اينکه يکي از کارهاي مهم گياهان مسأله کربنگيري از هوا و ساختن سلولز نباتي است. سلولز همان جرم درختان است که اجزای عمده، آن کربن، اکسيژن و ئيدروژن است.
اکنون ببينيم اين سلولز چگونه ساخته ميشود.
ياخته هاي درختان و گياهان، گاز کربن را از هوا گرفته و آن را تجزيه ميکند؛ اکسيژن آن را آزاد ساخته و کربن را در وجود خود نگه ميدارد و آن را با آب ترکيب کرده و چوب درختان را از آن ميسازد. ولي مسأله مهم اين است که طبق گواهي علوم طبيعي، هر ترکيب شيميايي که انجام مييابد يا بايد توأم با جذب انرژي خاصي باشد يا با آزاد کردن آن. بنابراين، هنگامي که درختان به عمل کربنگيري مشغولند، طبق اين قانون احتياج به وجود يک انرژي دارند و در اينجا از گرما و نور آفتاب به عنوان يک انرژي فعال استفاده ميکنند. به اين ترتيب، به هنگام تشکيل چوبهاي درختان، مقداري از انرژي آفتاب نيز در دل آنها ذخيره ميشود و به هنگامي که چوبها را به اصطلاح ميسوزانيم، همان انرژي ذخيره شده آفتاب آزاد ميگردد؛ زيرا بار ديگر کربن با اکسيژن هوا ترکيب شده و گاز کربن را تشکيل ميدهد و اکسيژن و ئيدروژن (مقداري آب) آزاد ميگردد.
از اين تعبيرات اصطلاحي که بگذريم، به عبارت بسيار ساده، اين نور و حرارت مطبوعي که در زمستان درون کلبه آن روستایي يا کرسي زغالسوز اين شهرنشين را گرم و روشن ميسازد، همان نور و حرارت آفتاب است که در ضمن چند سال يا دهها سال در چوب اين درختان ذخيره شده است و آنچه درخت در طول يک عمر تدريجاً از آفتاب گرفته، اکنون بيکم و کاست پس ميدهد!
اينکه ميگويند همه انرژيها در کرة زمين به انرژي آفتاب باز ميگردد، يکي از چهرههايش همين است. اينجاست که به رستاخيز انرژيها ميرسيم و ميبينيم نور و حرارتي که در اين فضا پراکنده ميشود و برگ درختان و چوبهاي آنها را نوازش و پرورش ميدهد، هرگز نابود نشده است، بلکه تغيير چهره داده و دور از چشم ما انسانها در درون ذرات چوب و شاخه و برگ درختان پنهان شده است و هنگامي که يک شعله آتش به چوب خشکيده ميرسد، رستاخيز آنها شروع ميشود و تمام آنچه از انرژي آفتاب در درخت پنهان بود، در آن لحظه، حشر و نشورش ظاهر ميگردد بيآنکه حتي به اندازة روشنايي يک شمع در يک زمان کوتاه از آن کم شده باشد.
بدون شک، اين معني در زمان نزول آيه بر تودههاي مردم روشن نبود، ولي همان گونه که گفتيم اين موضوع هيچ مشکلي ايجاد نميکند؛ زيرا آيات قرآن؛ در سطوح مختلف و براي استعدادهاي متفاوت داراي معاني چند مرحلهاي است. يک روز از اين آيه چيزي ميفهميدند و امروز ما چيز بيشتري ميفهميم و شايد آيندگان از اين هم فراتر روند و بيشتر درک کنند و در عين حال، همه اين معاني صحيح و کاملاً پذیرفتنی است و در معني آيه جمع است.
گاهي به ذهن ميرسد که چرا قرآن در اين آيه تعبير به «شجر اخضر» (درخت سبز) کرده است؟ در حالي که آتش افروختن با چوب تر بسيار مشکل است. چه خوب بود به جاي آن، الشجر اليابس (چوب خشک) ميفرمود تا با آنچه گفته شد، سازگار باشد. باید گفت، نکته جالب اينجاست که تنها درختان سبزند که ميتوانند عمل کربنگيري و ذخيره نور آفتاب را انجام دهند. درختان خشک اگر صدها سال در معرض تابش آفتاب قرار گيرند، ذرهاي به ذخيره انرژي حرارتي آنها افزوده نميشود، بلکه تنها موقعي قادر بر اين کار مهم هستند که سبز و زنده باشند؛ بنابراين فقط «شجر اخضر» است که ميتواند آتشگيره (وقود) براي ما بسازد و گرما و نور را به شکل مرموزي در چوب سرد و مرطوب خود نگاه دارد، اما به محض اينکه خشکيد، عمل کربنگيري و ذخيره انرژي آفتاب تعطيل ميشود. با توجه به اين اصل تعبير فوق هم ترسيم زيبایي از چهره رستاخيز انرژيهاست و هم يک معجزه علمي جاويدان از قرآن مجيد. از اين گذشته، اگر به تفسيرهاي ديگر که در بالا اشاره کرديم، باز گرديم تعبير «شجر اخضر» باز هم مناسب و زيباست؛ زيرا چوبهاي درختان سبز هنگامي که با يکديگر اصطکاک قوي پيدا کنند، جرقه بيرون ميدهند؛ جرقهاي که ميتواند مبدأ آتشافروزي شود و اينجاست که به عظمت قدرت خدا پي ميبريم که آتش را در دل آب و آب را در دل آتش حفظ کرده است (همان، 18/ 463ـ466).
از نظر علمي ثابت شده آتشي که امروز به هنگام سوختن چوبها میبینیم، همان حرارتي است که درختان طي ساليان دراز از آفتاب گرفته و در خود ذخيره کردهاند. ما فکر ميکنيم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت از ميان رفته، غافل از اينکه تمام آن حرارت در درخت ذخيره شده و به هنگامي که جرقه آتش به چوبهاي خشک ميرسد و شروع به سوختن ميکند، آن حرارت و نور و انرژي را پس ميدهند؛ يعني در اينجا رستاخيز و معادي برپا ميشود و انرژيهای مرده از نو زنده ميشوند و جان ميگيرند و به ما ميگويند: خدايي که رستاخيز ما را فراهم ساخت، قدرت دارد که رستاخيز شما انسانها را نيز فراهم سازد! (همان، 23/ 258).
9ـ تشکيل تمام اجسام از اتم
قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصمَد (اخلاص/ 1ـ2) ؛ «بگو: خدا يکتاست، خداىِ همواره مقصود».
نکته علمي
براي «صمد» در روايات و کلمات مفسران و ارباب لغت معاني زيادي ذکر شده است.
ـ راغب در مفردات ميگويد: صمد به معني آقا و بزرگي است که براي انجام کارها به سوي او ميروند و بعضي گفتهاند: «صمد» به معني چيزي است که تو خالي نيست، بلکه پر است.
در مقاييس اللغة آمده است که «صمد» دو ريشه اصلي دارد: يکي به معني قصد است و ديگري به معني صلابت و استحکام و اينکه به خداوند متعال «صمد» گفته ميشود، به خاطر اين است که بندگانش قصد درگاه او ميکنند و شايد به همين مناسبت است که معاني متعدد زير نيز در کتب لغت براي صمد ذکر شده است. شخص بزرگي که در منتهاي عظمت است، کسي که مردم در حوایج خويش به سوي او ميروند، کسي که برتر از او چيزي نيست و کسي که دایم و باقي بعد از فناي خلق است.
و در حديثي ميخوانيم که محمد بن حنفيه از امير مـؤمنان علي7 درباره «صمد» سؤال کرد حضرت (7) فرمود: تأويل صمد آن است که او نه اسم است و نه جسم؛ نه مانند و نه شبيه دارد و نه صورت و نه تمثال؛ نه حد و حدود؛ نه محل و نه مکان؛ نه کيف و نه اين اينجا و نه آنجا؛ نه پر است و نه خالي؛ نه ايستاده است و نه نشسته؛ نه سکون دارد و نه حرکت؛ نه ظلماني است نه نوراني؛ نه روحاني است و نه نفساني و در عين حال هيچ محلي از او خالي نيست و هيچ مکاني گنجايش او را ندارد؛ نه رنگ دارد و نه بر قلب انساني خطور کرده و نه بو براي او موجود است. همه اينها از ذات پاکش منتفي است.
اين حديث به خوبي نشان ميدهد که «صمد» مفهوم بسيار جامع و وسيعي دارد که هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفي ميکند؛ چرا که اسمهاي مشخص و محدود و همچنين جسميت، رنگ، بو، مکان، سکون، حرکت، کيفيت، حد و حدود و مانند اينها، همه از صفات ممکنات و مخلوقات است، بلکه غالباً اوصاف جهان ماده است و ميدانيم خداوند از همه اينها برتر و بالاتر است.
در اکتشافات اخير آمده است که تمام اشيای جهان ماده، از ذرات بسيار کوچکي به نام اتم تشکيل يافته و اتم خود نيز مرکب از دو قسمت عمده است؛ هسته مرکزي و الکترونهايي که به دور آن در گردش است و عجیب اينکه در ميان آن هسته و الکترونها فاصله زيادي وجود دارد (البته زياد در مقايسه با حجم اتم) به طوري که اگر اين فاصله برداشته شود، اجسام به قدري کوچک ميشوند که براي ما حيرتآور است. مثلاً اگر فاصلههاي اتمي ذرات وجود يک انسان را بردارند و او را کاملاً فشرده کنند، ممکن است به صورت ذرهاي درآيد که ديدنش با چشم مشکل باشد، ولي با اين حال، تمام وزن بدن يک انسان را داراست؛ مثلاً همين ذره ناچيز 60 کيلو وزن دارد.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |
محمودرضا قاسمی
سایت محمودرضا قاسمی
سایت حجت الاسلام محمودرضا قاسمی
تمامی خدمات و محصولات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.